چکیده:
این نوشتار، اعتقاد به غیبت امام منجی به عنوان اعتقادی محوری در آیین مهدویت که نتیجه مستقیم اعتقاد به امام دوازدهم است را مطرح نموده و ضرورت حیات او، که بقای انسان به وجود مقدسش به عنوان حجت الهی بستگی دارد را مورد حمایت قرار می دهد و جاذبه آشکار انتظار نجات بخش حضرتش که شرایط ناگوار تاریخی حاضر را به نفع محرومان و مستضعفان سامان می بخشد را ارائه می نماید. آن گاه به بررسی دیدگاه های محدثان در این باره می پردازد و دو نوع غیبت آن امام را مورد تحقیق قرار می دهد. همچنین نقش نواب اربعه آن حضرت را در دوره غیبت اول (صغرا) برمی رسد و به آن دوره اشاراتی دارد. آن گاه با بررسی و توجیه غیبت کبرا، دلایل غیبت را تفسیر و تبیین می کند و به تاثیرات این دوره در اقتدار فقهای امامیه در امر رهبری جامعه شیعی می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"برداشتایی از دوره سفرای چهارگانه(نواب اربعه) دورۀ حدود هفتاد سالهای(260-329 قمری873/-941 میلادی)که منابع بعدی امامیه آن را دوره الغیبة القصیرة یا دوره نواب الاربعه نامیدهاند،نتایج زیر را به ارمغان آورد: نخست،شخصیتهای برجستهای در جامعه امامی ظهور کردند که در میان آنان چهار نفر سفیر،اعتبار بسیار والایی داشتند و در این دوران لازم بود وجود مقدس امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف را اثبات کنند.
شیخ طوسی در خبر خود از احمد بن هلال کرخی که از اصحاب امام عسکری علیه السلام بوده و در دوره غیبت صغرا مرتد شده و مورد لعن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار گرفته است:نام میبرد.
اما اینکه قدرت نواب خاص به فقها بسط داده شده باشد،سخن و تحلیلی ناصواب است؛زیرا چنانکه گفتیم، این بسط ید توسط خود معصومین و حتی در زمان حیات شریفشان برای فقها،بهویژه در نواحیای که دسترسی به امام سخت بوده،انجام گرفته است و اساسا فقها برای اثبات ولایت فقیه به نواب دوران غیبت و میزان قدرت آنان استدلال نکردهاند تا بسط قدرت نواب به فقها تلقی شود،بلکه به امثال زراره و محمد بن مسلم،یعنی فقهای دوران حضور امامان استدلال نکردهاند و نخستین دلیل آنان،مقبولۀ عمر بن حنظله است،نه نواب خاص یا حتی توقیع امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به عبارت دیگر،فقها جانشین نواب اربعه نشدهاند،بلکه خود دارای ولایت و مرجعیت عامه بودند؛حتی در زمان حضور امامان علیهم السلام و غیبت، Ẓقدرت فراوان نیاورد."