چکیده:
غزالی در مکتوبات مختلف خویش، تعاریف متعددی برای سعادت ارائه داده است. در نظام فکری غزالی، یکی از واژههای قریب بهمعنای سعادت، واژه کمال است، که به ما در دریافت چیستی سعادت مدد میرساند. غزالی کمال را از یک جهت به کمال بالذات و بالعرض و از حیث دیگر به حقیقی و وهمی تقسیم میکند و دستیابی به کمال حقیقی را سعادت معرفی میکند. او سعادت را به اقسام مختلفی ـ مطلقه و مقیده، دنیوی (مجازی) اخروی (حقیقی) ـ تقسیم میکند و بر این باور است که سعادت امری ذومراتب است. بر همین مبنا است، که او اگرچه ایمان را به تقلیدی و کشفی تقسیم میکند و هر دو دسته را اهل نجات و بهرهمند از سعادت معرفی میکند، اما سعادت مؤمنانی که ایمان آنها از نوع کشفی است، برتر از سعادت افرادی معرفی میکند، که ایمان آنها از نوع ایمان تقلیدی است.
Ghazzali has defined happiness in his works differently. In his system of thought, the concept of perfection has been taken to be closely related to happiness. It is the very agent leading us to the understanding of his definition of happiness. Ghazzali has divided perfection, firstly, into essential and accidental and, secondly, into true and imaginary. For him, real perfection is the same as happiness. He has viewed happiness as something of gradation with deferent types of absolute and limited, earthly and heavenly. It is on this principle that though human faith is of two kinds of taqlidi and kashfi and views them to be of happiness and salvation, the happiness of those of kashf is more valuable than that of those of taqlid
خلاصه ماشینی:
(غزالی، 1382: 373) غزالی درباره قید اخیر (قطع نیاز از بدن) یادآور میشود، در انسان تا قبل از مرگ، میان نفس و بدن جذبه و کشش بسیار قوی وجود دارد، و بدن نفس را بهشدت بهسوی خود جذب میکند و همین اشتغال فراوان نفس به بدن در این دنیا، بهمثابه مانع جدی اتصال کامل نفس به عقل فعال است، اما با فرا رسیدن مرگ، ارتباط نفس و بدن قطع میشود و این حجاب و مانع سترگ مرتفع میشود و زمینه جهت اتصال نفس با عقل فعال فراهم میگردد، زیرا نفس باقی و عقل فعال نیز بهصورت ابدی باقی است و فیض سریان دارد و نفس در صورت نبودن مانع، استعداد قبول این فیض را دارد و مانع بزرگ ـ بدن ـ با مرگ از بین میرود و این اتصال دائمی برقرار میشود.
غزالی میان سعادت عوام و خواص تمایز قائل میشود و این مسئله را در پاسخ به شبههای که درباره ایمان عوام مطرح شده، چنین بازگو میکند: او در برابر این شبهه که ایمان عوام تقلیدی است، بنابراین آنها در حقیقت نصیبی از معرفت ندارند، در صورتی که خدا همه مردم را مکلف کرده تا نسبت به امور، معرفت حقیقی پیدا کنند.
بههمینجهت صوفیه بر این باور هستند که سالک سوی حضرت حق در همین دنیا بهشت را میبیند و فردوس اعلی ـ اگر برای او امکان وصولش باشد ـ در همین دنیا در قلبش است و چنین ادراک و کمالی تنها با تجرد از علایق دنیوی و استغراق همتش در تفکر امور الهی و تصفیه نفس از کدورات شهوانی تحقق مییابد.