چکیده:
کانون توجه این مقاله، ترکیب ویژهای از مرگاندیشی و فرهنگشناسی در آثار داستانی صادق هدایت است. بازپردازی شیوههای مختلف تدفین و سازههای گورستانی، به یاری دانش باستان شناسی و مردم شناسی و برحسب فرهنگ، تمدن، سنن، آیینها و مناسک مختلف، نشان دهنده درنگ شایسته او در اینگونه باورهاست. هدایت در داستان پدران آدم، روایتگر مرگ یک انسان ـ میمون و در داستانهای تاریکخانه، بوف کور، تخت ابونصر، آفرینگان و آخرین لبخند، به ترتیب، روایتگر مرگ انسان عهد سنگ، عهود فلزات و آهن و دورانهای پس از آن، ازجمله زمانه پادشاهان کیانی و نیز دوران معاصر است. این روند حتی تا دوران نادیده بشر هزاران سال بعد نیز ادامه مییابد. بر پایه این پژوهش شاید بتوان از نظمی تسلسل یافته در داستانهای صادق هدایت سخن گفت که رویکردی تاریخمدار را دنبال میکند.
This article focuses on mortalism and culturalogy in Sadegh Hedayat’s fictions. The very depicting of the different ways of burial and the cemetric rites in his works - which are accomplished by benefiting from the knowledge of archeology، anthropology، and the different beliefs and cults - indicate that Hedayat has hesitated on these beliefs. In Adam’s Ancestors، Hedayat narrates the death of a human-monkey، and in Darkroom، Abunasr’s Throne، Afarinegan، and The Last Smile، he gives a narration of man’s death، respectively in Stone age، Iron age، and the later ages such as those of Kiani Kings and contemporary period. This trend goes on even up to thousand years after our time which might imply a chronological order in Hedayat’s fictions
خلاصه ماشینی:
com٭ تاريخ دريافت مقاله :١٣٩١/١/٢٦ تاريخ پذيرش مقاله : ١٣٩١/٩/١٣ ١- مقدمه مرگ انديشي در آثار صادق هدايت ، مقولـه اي ظريـف و پيچيـده اسـت کـه از نگـاه هـاي متفاوتي قابل بررسي است و تاکنون نيز دربارٔە آن بسيار سخن گفته انـد؛ امـا هـدف ايـن مقاله ، بازنمود شيوه هاي مختلف تدفين و مناسـک مربـوط بـه مـرگ اسـت کـه در آثـار داستاني هدايت ، به صورتي غالبا تعمدي گنجانده شده اند.
برپاية آنچه گفته شد و مستنداتي که پس از اين خواهـد آمـد، بـه روشـني مـي تـوان دريافت که هدايت در نوشته هاي خود چه ميزان شناخت و آگاهي از سنت هـاي تـدفين ، داشته و آنها را بازپردازي کرده است .
قهرمان داستان پس از مکالمة کوتاهي با ميهمان ، او را راهي اتاق ديگري مـي کنـد و دو ساعت مانده به ظهر که ميهمـان بـراي خـداحافظي و تـرک محـل بـه اتـاق مـذکور بازمي گردد، با جسد فروخفتة ميزبان مواجه مي شود که چـون کـودکي در زهـدان مـادر، پاهايش را جمع کرده ، دست هايش را جلوي صورتش گرفته و در حالي که خشک شـده ، در اتاق اخرايي رنگ و خمره گون مرده است ؛ اين وضعيت همان وضـعيت چمباتمـه اسـت که در داستان هاي «تخت ابونصر» و «آفرينگان » هم به تقارن تکرار مي شـود (نـک .
٧-٤- تدفين چارچينه سنگي در تخت ابونصر (دورٔە اشکاني ) هدايت در داستان «تخت ابونصر» نيز به چيدمان خاصي از انواع گورهاي باسـتاني توجـه دارد که در باستان شناسي و فرهنگ تدفين مردمان باستان بـه گـور «چارچينـه سـنگي » شهرت يافته است ؛ اين نوع گور، با کندن گودال و گرد هم قرار دادن چندين قطعه سـنگ بزرگ شکل مي گيرد.