چکیده:
براساس اندیشه رایج، باغ ایرانی در سراسر تاریخ یک هویت ثابت و تداوم یافته دارد، ولی بررسی های دقیق تر تمایزات کالبدی بارزی را بین نخستین باغ های ایرانی (باغ پاسارگاد) و باغ های دوران اسلامی نشان می دهد. به نظر میرسد این تفاوت ها ریشه در اندیشه ها و آرمان های پشتوانه آنها داشته باشد. این تحقیق درصدد بررسی این تفاوت ها در کالبد و اندیشه و نیز تحقیق در مبانی متفاوت نظری عامل این تمایزات کالبدی است. هدف این تحقیق آن است که نشان دهد باغ ها پیش از آنکه تجلی اقلیم و ادوار تاریخی باشند، جلوه اندیشهها و باورهای آدمیان بوده و ساختار کالبدی باغ ها با تغییر اندیشه دینی (آرمان ها و باورها) دچار تحولات شگرف شده است. برای دستیابی به هدف فوق، با بهرهگیری از روش پدیدارشناسانه (مصداق به مفهوم) تمایزات باغ پاسارگاد با باغ های دوران اسلامی مورد بررسی قرار میگیرد و تلاش میشود تا با استناد به اندیشه های فکری دو مکتب پیش و پس از اسلام، ریشه این تفاوت ها تبیین شود. براساس یافته های این تحقیق مهم ترین تمایزات کالبدی : 1) سازماندهی تقسیمات در پلان باغ، 2) نمادپردازی حرکت آب و 3) شیب بندی زمین و مکانیابی کوشک قابل معرفی است. درطراحی باغ اگرچه شرایط زمین بسیار تعیین کننده است، ولی طراحی مسیرهای آب، جایگاه کوشک و چشم اندازها میتواند کاملا آگاهانه، نمادین و معناگرا باشد. در سه مقوله فوق عامل معناگرا نقش بارزتری نسبت به عامل زمینهای دارد. به نظر میرسد این تمایزات کاملا جنبه نمادپردازانه داشته و ریشه در الگوهای بهشت آرمانی در هر مکتب دارند. در این تحقیق تلاش شد تا بخش قابل ملاحظهای از این تفاوت ها با بهره گیری از «توصیف رابطه آرمانی انسان با طبیعت» در باورهای دو مکتب، مورد شناسایی قرار گیرند.
خلاصه ماشینی:
براي دستيابي به هدف فوق، با بهرهگيري از روش پديدارشناسانه (مصداق به مفهوم) تمايزات باغ پاسارگاد با باغهای دوران اسلامي مورد بررسي قرار ميگيرد و تلاش ميشود تا با استناد به انديشههاي فکري دو مکتب پيش و پس از اسلام، ريشه اين تفاوتها تبيين شود.
با توجه به انديشههاي رايج که الگوي باغ ايراني را از ابتداي تاريخ شکلگيري باغهای ايراني تا به امروز يکي دانسته و بدون تغييرات چشمگير بر یک اساس ميدانند لازم است تا با نگاهي موشکافانه و دقیقتر اين مسئله مورد بررسي قرار گيرد و تحولات باغ بهشت ايراني تحت تأثير انديشههاي ديني بیان شود که به نظر ميرسد خود مؤثرترین عامل در شکلدهي به طرح باغها بوده است.
در اينجا برخلاف آنچه که به عنوان چهارباغ و هندسه تشکيلدهنده آن شناخته ميشود، حوض در تقاطع اصلي محورها (حتي براساس فرضيه تفسير چهارباغي استروناخ) نقش کليدي نداشته و از حوضهای کوچک که در تقاطع مسيرهاي جویهای آب تعبيه شده نيز در اينجا شواهدي نيست و اين سبب ميشود شباهتي به الگوي چهارباغ و حوض ميان آن در باغ فين نبينيم (تصوير3).
اما به نظر ميرسد عدم وجود اين حوضها و محدوديت جویها و مسيربندي ويژه آنها در اين باغ به این صورت که آب به سمت کوشک رفته از مقابل آن حرکت کرده و دوباره از آن دور ميشود، به بنیانهای نظري برميگردد که هنوز براي ما کشف نشده باقيمانده است و بههرحال اين الگو نيز با تحولات فرهنگي بعدي کاملاً دگرگون شد و در تاريخ باغهای بعدي هرگز تداوم نداشت.