چکیده:
فلسفه به عنوان دانشی که متکفل مسائل زیر بنایی است؛ نیازمند اتصاف به صفت تیقن و یقینی بودن است. در غیر این صورت به عنوان دانش پایه ای نمی تواند مسائل زیر بنایی سایر علوم را در قلمرو خود مورد بحث قرار داده و به وضوح تبیین کند. هوسرل و ملاصدرا دو فیلسوفی هستند که با وجود تفاوت در نظام فکری شان به مسئله تیقن و ماهیت یقین پرداخته اند. هوسرل با طرح فروکاهش ها «reduce» و اپوخه «epoche» و ملاصدرا با طرح مسئله « اتحاد عقل و عاقل و معقول» راه رسیدن به یقین و کیفیت یقین را شرح داده اند. ما در این نوشتار به وجه اشتراک میان دو فیلسوف از این جنبه معرفت شناسی خواهیم پرداخت. ملاصدرا با طرح نظریه اتحاد عقل ، عاقل و معقول و نیز پر اهمیت جلوه دادن فاعل انسانی در مسئله شناخت ؛ علم و نفس را از گونه مجردات دانستن و عدم غیبت مجردات از یکدیگر ؛ معنای ویژه ای از یقین را ارائه داده است که مسبوق به سابقه نیست. البته در این معنای یقین نباید جایگاه علم حضوری و ابتنای علم حصولی بر علم حضوری را فراموش کرد. همین معنای یقین در هوسرل نیز مشاهده می شود . وی آگاهی را ساحت سه جانبه – فعل آگاهی ،اگو، متعلق آگاهی- می داند که با عقل ، عاقل و معقول متناظر هست. و باز این سه امر در اندیشه هوسرل در اتصاف با یکدیگر قرار دارند.هوسرل چونان صدرالمتالهین نقش فاعل شنا سا به عنوان نقطه مرکزی می پذیرد؛ و از آن به عنوان (( اگوی استعلایی )) یاد می کند.
Husserl and Mulla Sadra are two philosophers who، despite their ideological differences، have dealt with the problem of certainty and its nature. Propounding “reductions” and “epoche” by Husserl and the question of “union of intellect، intelligent and intelligible” by Mulla Sadra، they have described the way to achieve certainty and its quality. In this paper، we have dealt with the similarities of these two philosophers epistemologically. Propounding the theory of the union of intellect، intelligent and intelligible and also showing the importance of human agency in understanding; regarding knowledge and soul as non-corporal things and all of the non-corporals are present for each other; Mulla Sadra has offered a special meaning from certainty that has no precedent. Of course، it should not be forgotten the place of intuitive knowledge and dependence of conceptual knowledge on it in this meaning of certainty. This meaning of certainty can be seen in Husserl، too. He corresponds the act of consciousness، ego، and object of consciousness to the intellect، intelligent and intelligible. Husserl like Mulla Sadra accepts the role of knowing agent as the focal point and refers to it as “transcendent ego”.
خلاصه ماشینی:
"تعریف و تبیین علم حضوری نخستین تقسیمی که میتوان برای علم در نظر گرفت این است که علم یا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق میگیرد و وجود واقعی و عینی معلوم برای عالم منکشف میگردد و یا وجود خارجی آن مورد شهود و آگاهی عالم قرار نمیگیرد بلکه شخص از راه چیزی که نمایانگر معلوم است و صورت یا مفهوم ذهنی نامیده میشود از آن آگاه میگردد.
علم حصولی یا علم نفس انسان به چیزی جز خود، صرف انعکاس صور اشیا بر نفس نیست و نفس در فرایند دانستن، تنها نقش منفعل را ندارد بلکه برعکس انسان که خود عالم صغیر است و تمامی مراتب وجود را داراست عمل وی به اشیا و اعیان، زاییدة نظر و تأمل در صور آنها در آینة وجود او و همانند علم الهی است؛ با این تفاوت که علم انسانی وجود ذهنی را پدید میآورد (شریف، 1365: 1/290).
هوسرل اپوخه کردن را به همین مسئله تفسیر میکند که جهان و آنچه در آن است را داخل پرانتز میگذارد و دربارة وجود یا عدم وجود آن سکوت یا تعلیق حکم میکند و در نتیجه جهان به عنوان متعلقات شناسا به حالت پدیدار برای شناسنده با وصف زنده و تجربة درونی درآمده و در ارتباط فاعل شناسای انسانی معنا مییابد.
در نظام فکری ملاصدرا نیز وضع بر این منوال بوده و شباهت بسیار زیادی با اندیشة هوسرل دارد؛ زیرا معلوم یا معقول از سنخ وجود بوده و فاعل شناسا یا نفس انسانی نیز از سنخ وجود است، بنابراین تباینی با یکدیگر ندارند و معلوم عین ربط به نفس در نظر گرفته میشود و ازدیاد معلومات، اشتداد وجودی نفس را به همراه خواهد داشت."