چکیده:
شناخت و اولویتبندی بازارهای هدف محصولات، از ضروریات تدوین استراتژی بازاریابی کارآمد است. این امر از یک سو از اتلاف هزینههای آن دسته از صادرکنندگانی که قصد حضور مستمر در بازار را دارند، جلوگیری میکند و از سوی دیگر، در ارتباط با برنامهریزان صادراتی با ارایه جنبه واقعگرایانه میتواند نقش ارزندهای در کمک به مسوولین اجرایی در تدوین استراتژی بازرگانی و انجام مذاکرات تجاری دو جانبه داشته باشد.
در تحقیق حاضر اقدام به شناسایی و اولویتبندی بازارها از طریق تعیین جذابیت آنها براساس مناسبترین شاخصهای در دسترس از نظر خبرگان شده است. این کار با درنظر گرفتن قابلیتها، منابع و از همه مهمتر، اهداف مورد نظر مرکز ملی فرش ایران انجام شده است. در واقع هدف نهایی از انجام این تحقیق را میتوان کمک در پاسخ به سووال چگونگی حرکت مناسب فرش دستباف در بین بازارهای هدف صادراتی با توجه به اهداف، منبع و قابلیتهای سازمان دانست.
برای انجام این کار پس از گردآوری اطلاعات و آمار مستند، مناسبترین بازارهای صادراتی شناسایی و با استفاده از شاخصهای رشد واردات، درآمد سرانه، رشد جمعیتی، ثبات سیاسی و اقتصادی، موانع تعرفهای و فاصله جغرافیایی و ضرایب اهمیت آنها اقدام به شناسایی مهمترین شاخصهای جاذبه بازار و ضرایب اهمیت آنها بهمنظور اولویتبندی بازارهای هدف محصول مورد نظر شده است.
نتایج حاصل از تحقیق نشان میدهد که بازارهای دارای اولویت بالاتر برای صادرات فرش دستباف ایران براساس شاخصهای بهکارگرفته شده بهترتیب آمریکا، امارات، آلمان، قطر و ایتالیا میباشند.
خلاصه ماشینی:
"نتایج طبق بررسیهای انجام شده میتوان نتایج نهایی تحقیق حاضر را بهشرح زیر ارایه کرد: شاخصهایی که در اولویتبندی بازارهای هدف صادراتی تاثیر قابل ملاحظهای داشته و دارای بیشترین ضریب اهمیت میباشند عبارتند از: رشد واردات محصول فرش، درآمد سرانه، رشد جمعیت، ثبات اقتصادی و سیاسی، موانع تعرفهای و فاصله جغرافیایی.
در دوران معاصر نماد کالاهای تولید شده زندگی انسانها را محاصره کرده است، بهطوریکه بنا بر نظر بودریار انسانها هماینک بهجای استفاده از کالاها، نشانهها را مصرف میکنند، در حقیقت مصرفکنندگان نه برای رفع نیاز، بلکه بهسمت کالاهایی میروند که در نظرشان با ارزشتر است و برایشان ارزشمندی و تمایز اجتماعی را به ارمغان میآورد.
نقش نشانهها در ایجاد جامعه مصرفی ژان بودریار یکی از مشهورترین تئوریسینهای پسامدرنیته و پساساختارگرایی فرانسوی است که در ارتباط با مصرف انبوه و جهان پسامدرن اینگونه پرسش میکند که آیا مارکسیسم سنتی میتوانست پاسخگوی این تغییرات ناگهانی عظیم باشد و یا با آنها یکی شود؟ وی معتقد است نه، نظریات مارکس درباره شیوهی تولید، دیگر کارآیی خود را از دست دادهاند.
مدرنیته که زمانی پویایی پیشرفت بود، اکنون نوعی تلاش اجتماعی برای رفاه هرچه بیشتر است (بودریار، 1378، 33) و با تولید انبوه انواع کالاها میخواهند این رفاه را ایجادکنند در حالی که تنها نیازهای مصنوعی در انسانها ایجاد میکنند.
اگر بتوان بر اساس نظریات بودریار کالاهای فرهنگی را بهجای کالاهای صنعتی جایگزین کرد و از این طریق کالاهای فرهنگی تبدیل به نشانه شوند، میتوان درخواست برای مصرف کالاهایی نظیر فرش دستباف را افزایش داد."