چکیده:
پدیده ها دارای دو ساختار خرد و کلان هستند. ساختار خرد به اجزای یک اثر و زنجیره ی جمله ها در گفتمان می پردازد و ساختار کلان در سطحی بالاتر به پردازش اثر که پیرنگ یا مفهوم کلی اثر را شامل می شود. در اثر تعامل میان این دو ساختار، ساختار دیگری ایجاد می شود که داستان کلان نامیده می شود. این ساختار عبارت است از داستان های غیر مرتبطی که دارای ساختارهای طرح واره ای مشابهی هستند، به طوری که ساختار کلان فضای طرح واره ای پیرامتن با فضای دیگر متون موجود در یک اثر ادغام شده و به فضایی جدید منجر می شود. پرسش این پژوهش چیستی داستان کلان و چگونگی کارکرد آن در گفتمان داستانی است و اینکه چگونه ساختارهای خرد و کلان برای ساختن یک داستان واحد با یکدیگر سازگار می شوند؟ فرضیه ی این پژوهش وجود ساختاری است که در اثر تعامل ساختار کلان و خرد در “شکار سایه”، اثر ابراهیم گلستان رخ می دهد و به مثابه ی لایه ای عمل می کند که ساختارهای ازهم گسسته را به واسطه ی استفاده از ابزارهای پیرامتنی به هم پیوند می دهد و رمان گونه ای متشکل از داستان های کوتاه شکل می دهد. پیوند این داستان ها به واسطه ی داستانی ناگفته که همان داستان کلان است، شکل می گیرد و در نتیجه، جامعه ای را به تصویر می کشد که همه ی افراد آن علی رغم تفاوت هایشان، الگوی یکسانی را در زندگی خود تکرار می کنند و آن انتخاب راه غلطی است که منجر به بیهودگی و پوچی می شود. از ویژگی های بارز داستان کلان، روایت داستان به واسطه ی ساختار و چیدمان اثر و نه به واسطه ی بیانگری است.
خلاصه ماشینی:
فرضیة این پژوهش، وجود ساختاری است که بر اثر تعامل ساختار کلان و خرد در شکار سایه اثر ابراهیم گلستان رخ میدهد و بهمثابة لایهای عمل میکند که ساختارهای ازهمگسسته را بهواسطۀ استفاده از ابزارهای پیرامتنی بههم میپیوندد و رمانگونهای متشکل از داستانهای کوتاه شکل میدهد.
تمام اجزای این منظومۀ بلند بهنوعی برای رسیدن به پایان داستان با هم انطباق دارند و کل روایت داستان از روایت سیزده مرغ در براعت استهلال و ده مرغ در متن- که پنج مرغ آن پیشتر در براعت استهلال ذکر شده است و نه سی مرغ- شکل میگیرد و درواقع، روایتهای گسسته با الگوهایی یکسان برای هفده مرغ و یک الگوی متفاوت برای مرغ زرین یا سیمرغ اتخاذ میشود؛ به این ترتیب انطباق مفهوم و ساختار رخ میدهد یا به عبارت دیگر، انطباق ساختار کلان اثر با ساختارهای خرد (Sadeghi, 2013).
فرضیة پژوهش حاضر، وجود ساختاری است که بر اثر انطباق طرحوارههای موجود در پیرامتن بهمثابة ساختار کلان با ساختار خرد رخ میدهد و بهعنوان لایهای عمل میکند که ساختارهای ازهمگسسته را بهواسطۀ استفاده از الگوهای مشابه پیرامتنی بههم میپیوندد و رمانگونهای متشکل از داستانهای کوتاه شکل میدهد.
ابراهیم گلستان در مجموعهداستان شکار سایه بهصورت مشخص از این ویژگی بهره میبرد و داستان کلانی ایجاد میکند که بهواسطۀ عناصر درونمتنی موجود در متن و بهواسطۀ نقش فعال خواننده امکان تفسیرهای دیگر را برای خوانش اثر خود میگشاید.
"The Macrofiction Structure in “Hunting the Shadow”, by Ebrahim Golestan" in Cognition and Poetics conference -25-27th April 2013.