چکیده:
اگر بخواهیم مهم ترین وجه مشخصه اندیشه سیاسی ایرانـی را در سـده های میانـه شناسایی کنیم باید به نظریه زمامداری رجوع کنیم . نظریه زمامداری محور اندیشـه سیاسی ایران در سده های میانه است ، چنان که زمامدار آرمانی ، به نوبه خود، محـور نظریه زمامداری است . این نوشته می خواهد با نگاهی تحلیلی به نظریـه زمامـداری آرمانی مهم ترین مشخصه های زمامداری را در اندیشه سیاسـی ایـران شناسـایی و معرفی کند. فرضیه اصلی این نوشته آن است کـه فیلسـوف - پیـامبر نقطـه ثقـل اندیشه سیاسی ایران در دوره یاد شده است . این نوشته بر آن است که با جست وجو در اندیشه های نمایندگان اصلی جریان های فکری در ایـران میانـه ، کسـانی چـون فارابی ، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا، زمامدار مورد نظر آنها را جست وجو کـرده و چهره اصـلی آنهـا را بازسـازی کنـد. بـه نظـر نگارنـده ، چهـره اصـلی زمامـدار در نوشته های این نمایندگان اصلی تفکر ایرانی فیلسوف - پیامبر اسـت . یعنـی کسـی است که خصوصیات شاه آرمانی ایرانی ، فیلسوف افلاطونی ، پیامبر اسـلامی و امـام شیعی را در خود جمع دارد. نگارنده کوشیده است با بازسازی چهره زمامدار آرمـانی در جریان های اصلی تفکر ایرانی در عین حـال محـور مشـترک ایـن جریان هـای فکری را شناسایی و معرفی کند.
خلاصه ماشینی:
این نوشته بر آن است که با جست وجو در اندیشه های نمایندگان اصلی جریان های فکری در ایـران میانـه ، کسـانی چـون فارابی ، ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا، زمامدار مورد نظر آنها را جست وجو کـرده و چهره اصـلی آنهـا را بازسـازی کنـد.
وجودشناســی و معرفت شناسـی ایرانـی ، چـه در حکمـت باسـتان و چـه در بیـنش شـیعی (دوره میانـه )، متکـی بر این باور است که انسان موجـودی اسـت کـه نفـس یـا روحـش از افـلاک یـا آسـمان ها بـه زمین آمـده و بـا مـاده درآمیختـه اسـت .
(فـارابی ، ١٣٦١، ص٤٧) «مدینـه فاضـله » کـه بـه طـور خلاصـه بـرای عنـوان کتـاب بـه کـار مـی رود در مباحث اندیشه سیاسی ایران به صـورت یـک مفهـوم رایـج درآمـده و معنـایی عـام پیـدا کـرده اســت کــه بــرای اشــاره بــه سرشــت بخــش بزرگــی از اندیشــه های ایرانــی بــه کــار مــی رود.
کـانون جامعـه آرمـانی کـه فـارابی طـرح مـی کنـد، زمامـدار ایـن مدینـه یـا بـه اصـطلاح فــارابی حــاکم سیاســی (رئــیس ) ایــن مدینــه اســت .
زمامـدار بـه شـیوه ای کـه در نظریـه فارابی پرورده شد به صورت یـک الگـوی پـارادایمی بـرای تمـام اندیشـه سیاسـی و بـه همـین صــورت بــا برخــی دگرگونی هــای معــین بــه صــورت یــک شخصــیت نــوعی بــرای ســایر جریان های فکری ، مثل حکمـت ، درآمـد.
فـارابی بـا ایـن بخـش از نظریـه خود نیز فلسفه یونانی را با آموزه های اسلامی هماهنگ کرده است .
بـار این صعود بـر دوش انسـان اسـت کـه در او نفـس بـه واسـطه پیونـد بـا مـاده (جسـم ) در بنـد غربت اسیر شده است .