خلاصة:
این مقاله به بررسی چالش های دموکراسی سازی در عراق از نگاهی سازه انگارانه می پردازد. احزاب و جریان های سیاسی عراق بعد از حمله آمریکا و نیروهای ائتلاف، هنوز نتوانسته اند از خلال کارکردهای دموکراتیک، یک ساختار منسجم سیاسی در این کشور را شکل دهند، به طوری که بعد از انتخابات پارلمانی سال 2010، تشکیل دولت دوم نوری مالکی، نه ماه به درازا کشید و در این مدت هر یک از احزاب و جریان ها مشغول چانه زنی و اصرار بر سر سهم خواهی خود بودند. سخن اصلی در این مقاله آن است که ناهمگونی در بافت و ساختار سیاسی ـ اجتماعی، فرهنگ استبدادی و مطلقه حاکم بر جریان ها و همچنین عدم شکل گیری صحیح روند دولت ـ ملت سازی از مهم ترین چالش های موجود بر سر راه دموکراسی سازی در این کشور بوده است. نویسنده با انتخاب و کاربرد نظریه سازه انگارانه و تشریح سه مولفه آن (ساختار اجتماعی، هویت کنشگران و همچنین ماهیت ساختارـ کارگزار) این گونه نتیجه گیری می کند که ساختار اجتماعی ناهمگون عراق رفتار رقابتی بازیگران را اعم از بازیگران داخلی و خارجی دامن زده و از سوی دیگر، رفتار رقابتی بازیگران در مرحله ساختارسازی سیاسی به ایجاد یک ساختار مبتنی بر به رسمیت شناختن ناهمگونی منجر شده است.
This research seeks to examine challenges to democratization in Iraq from the perspective of constructivist theory of international relations. Iraqi political currents and parties have failed to form a consistent political structure in the country through the democratic functions after U.S. invasion in such a way that after the 2010 parliamentary elections، it took nine months for the Iraqi Prime Minister Nouri al-Maliki to form his second government. In this period، the political parties and currents were engaged in bargaining and insistence on gaining their shares. In this paper، the author argues that inconsistency in the sociopolitical fabric and structure، despotic and absolute culture governing the currents and disruption in the proper trend of nation-state-building have been the serious challenges to democratization in the country. Adopting and applying the constructivist theory and explaining its three parameters (social structure، identity of actors as well as the nature of structureagency)، the author concludes that Iraq’s uneven social structure encourages competitive behavior by the actors including the domestic and foreign ones and on the other hand this competitive behavior has resulted in the formation of a structure based on recognizing this incongruity.
ملخص الجهاز:
"نویسنده با انتخاب و کاربرد نظریه سازهانگارانه و تشریح سه مولفه آن(ساختار اجتماعی،هویت کنشگران و همچنین ماهیت ساختار-کارگزار) اینگونه نتیجهگیری میکند که ساختار اجتماعی ناهمگون عراق رفتار رقابتی بازیگران را اعم از بازیگران داخلی و خارجی دامن زده و از سوی دیگر،رفتار رقابتی بازیگران در مرحله ساختارسازی سیاسی به ایجاد یک ساختار مبتنی بر به رسمیت شناختن ناهمگونی منجر شده است.
وقتی امپراتوری عثمانی در اوایل دهه 1920 تجزیه شد،خلأ قدرتی در منطقه و سپس در عراق پدید آمد که از سوی قدرتهای خارجی پر شد و آنها ابتکار عمل را به دست گرفته و براساس منافع خود شکل جدید قدرت و سیاست را در منطقه خاورمیانه به وجود آوردند و در واقع همین امر،ریشه نقص روند دولت-ملتسازی در عراق شد،درحالیکه روند اصلی این فرایند عمدتا شکلگیری ملت و در نهایت برآمدن دولتی برای انجام امور جامعه است.
ساختار اجتماعی در عراق از زمان شکلگیری این کشور مبتنی بر شکافهای متعدد قومی-فرقهای بوده است که بهرغم تلاشهای رژیم بعث برای تعریف یک هویت واحد عراقی،در زمانهای مختلف مجددا بروز کرده است.
سرسختی اقوام و فرقههای سهگانه عراق در رقابت سیاسی برای مشارکت حد اکثری در ساختار سیاسی جدید این کشور و عدم امکان شکلدهی احزاب سیاسی به جای احزاب قومی و مذهبی،در فاصله سالهای 2003 تا 2005،همکاری نخبگان سیاسی عراق با نیروهای اشغالگر نهایتا منجر به تدوین قانون اساسی و همچنین ساختاری شد که در آن ناهمگونی اجتماعی این کشور به رسمیت شناخته شده و براساس همین ناهمگونی اجتماعی، مراکز قدرت بین شیعیان،کردها و سنیها تقسیم شده است.
Kayhan Barzegar,''Iran and the New Iraq:Security Challenges and Foreign Powers,'' Turkish Journal of International Relations,vol."