خلاصة:
اندیشههای سیاسی در اسلام بر مبانی نظری خاص و متعددی استوار است که یکی از مهمترین آنها مبانی فلسفی است. نوشتار حاضر با هدف تبیین این گروه از مبانی، به بررسی دستهای از دیدگاههایکلان و اساسی درباره هستی، انسان و معرفت میپردازدکه پذیرش آنها اندیشههای سیاسی را تحت تاثیر قرار میدهد. افزون بر این، به شرایط و عوامل سیاسی ـ اجتماعی تاثیرگذار بر این اندیشههای فلسفی ـ سیاسی نیز پرداخته شده تا چگونگی شکلگیری اندیشههای سیاسی مذکور بر بنیاد این دیدگاهها تبیین گردد. توضیح مبانی فلسفی اندیشههای سیاسی در سه مکتب مشاء، اشراق وحکمت متعالیه موضوع اصلی مقاله حاضر را تشکیل میدهد.
ملخص الجهاز:
"این دیدگاه به گونهای مشابه در آثار دیگر فیلسوفان سیاسی مشائی دیدهمیشود؛ برای نمونه ابن سینا نیز زندگی اجتماعی را لازم و ضروری میداند، اما با توجه به عباراتی که از وی نقل میشود، به نظر میرسد میتوان وی را طرفدار «اضطراری» بودن زندگی اجتماعی دانست؛ برای نمونه در کتاب اشارات و تنبیهات مینویسد: از آنجا که انسان بدون مشارکت دیگر افراد جنس خود به تنهایی توانا بر انجام همه امور خود نیست و بدون عرضه متقابل حاصل کار خود و معاوضه آن در میان آنان، مشکلات بر تک تک آنان انبوه میشود، بنابراین در صورت فرض امکان [زندگی غیر اجتماعی ] نیز وضعیت بسیار دشواری پیش میآید (ابنسینا، 1375: 317).
صدر المتألهین از این بحث مهم به بحث شریعت منتقل میشود که یادآور تلاش ابن سینا در اثبات عقلانی شریعت است؛ از این رو معتقد است که «ناچار شارعی میخواهد که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شود و به یاد آورد ایشان را امور آخرت و رحیل به سوی پروردگار خود و انذار کند ایشان را به روزی که «ینادون من مکان قریب» و «تنشق الارض عنهم سراعا» و هدایت کند ایشان را به طریق مستقیم» (همان)."