خلاصة:
دیدگاه ترتولیان درباره نسبت ایمان و عقل را از دو منظر می توان بررسی کرد. غالبا با استناد به جملاتی که او در مخالفت با فلسفه اظهار داشته است، وی را ایمان گرای افراطی و نیز پیشگام متفکرانی می دانند که مخالفت با فلسفه شاه بیت حرف های آنها را تشکیل می دهد، چه آنکه او فلسفه را منشا و خاستگاه بدعت می داند و تعالیم فیلسوفان را با تعالیم شیاطین و فرشتگان هبوط کرده یکسان می شمرد. ترتولیان بر بسندگی ایمان ساده و بسیط مومنان و استغنای ایمان از فلسفه و عقل تاکید بسیار کرده است و مومنانی را که در پی فلسفه هستند افراد متظاهر به ایمان یا غیر مومن می داند. از سوی دیگر، در ضمن آثار نسبتا پرشمار او می توان موارد بسیاری را ذکر کرد که او بسان دیگر دفاعیه پردازان مسیحی با استناد به تعالیم فیلسوفان در صدد تحکیم آموزه ها و باورهای مسیحی برآمده است. او در این راستا حتی از اپیکوری ها، که به استناد بسیاری از مفسران عهد جدید مخالفت های پولس با فلسفه این نوع خاص از فلسفه را نشانه رفته بود، استفاده شایان توجهی کرده است. به نظرنگارنده، از میان عبارات فراوان ترتولیان، دوعبارت دست مایه مخالفان فلسفه قرا گرفته است که چنانچه در سیاق متن فهمیده شوند، نه تنها مخالفت با فلسفه از آنها به ذهن متبادر نخواهد شد، که به نوعی عقل گرایی دعوت می کنند و یا دست کم از شدت و حدت ایمان گرایی افراطی منسوب به او خواهند کاست.
ملخص الجهاز:
معمـولا در بحـث از ديدگاه ترتوليان درباره نسبت ايمان و عقلانيت به سؤالات زير اشاره مـي گـردد: ماهيـت ايمان چيست ؟ نسبت فلسفه با بدعت چيست ؟ منشـأ ايمـان چيسـت ؟ ايمـان معلـول اراده آدمي است يا موهبتي الاهي ؛ وآيا مي توان براي هر دو نقش قائـل شـد؟ نقـش کـدام يـک بيشتر است ؟ اگر ايمان بر نظريه لطف استوار باشد، آيـا مجـالي بـراي اختيـار آدمـي بـاقي مي ماند؟ نسبت ايمان با معرفت و عقيده چيست ؟ قانون يا قاعـده ايمـان از منظـر ترتوليـان چيست ؟ در مقاله حاضر، هر چند ممکن است به فراخور بحث به پرسش هاي فـوق اشـاره گردد، به طور قطع آنها سؤالات اصلي ما نخواهند بود؛ زيرا کساني که بـه پرسـش هـايي از 1.
بـا توجـه بـه مطلب فوق سؤالات زير مطرح مي گردد: آيا و چگونه مي توان ميان اين دو دسته از عبارات جمـع کـرد؟ چـرا ايمـان گرايـان يـا مخالفان فلسفه دسته دوم عبارات او را به عمد مورد توجه قرار نداده اند؟ آيا ايمان گرايان بـا توجه به سياق عبارات فوق مي توانند به آنها استناد کنند؟ نگارنده براي پاسخي درخـور بـه سؤالات فوق دو فرضيه را در ذهن دارد؛ فرضيه نخست اينکه عبارات موهم ايمان گرايـي و مخالفت با فلسفه را بايد با توجه به سياق فهميد؛ فرضيه دوم آنکه بين ادوار مختلف فکري ترتوليان بايد فرق گذاشت ، چراکه او قبل از گرايش به مسيحيت همچون بسـياري از آبـاي يوناني و لاتيني کليسا متفکري مشرک بود و پس از مسيحي شدن در دهه پاياني عمرش بـه فرقه مونتانيسم پيوست و به روايـت ژيلسـون از مونتانيسـم هـم اعـراض کـرد و کليسـاي ١.