خلاصة:
بعضی مفاهیم هستند که از طریق حس وارد ذهن نشده اند، نظیر علت و معلول، جوهر و عرض، وجود و عدم، وحدت و کثرت، و وجوب و امکان و امتناع. فلاسفه بر سر این مفاهیم بحث بسیار و آرای متفاوت اظهار کرده اند. بعضی آن ها را فطری دانسته اند. جمعی سعی در توجیه حصول آن ها از راه حس نموده اند. گروهی منشا آن ها را طبیعت و روان آدمی و در نتیجه، آن ها را موهوم انگاشته اند. فیلسوفان مسلمان این مفاهیم را معقولات ثانیه و انتزاعات عقل از معقولات اولیه و درعین حال مفاهیمی حقیقی دانسته و از میان آن ها «علامه طباطبائی » ضمن بیان نظریه ای بدیع در باب حصول علم، نحوه حصول آن ها را نیز ارائه نموده است. یکی از نظریات درخصوص مفاهیم مورد بحث، نظریه «کانت» فیلسوف آلمانی است. وی براساس نظریه ای کلی که درباره معرفت دارد، این مفاهیم را مقولات ذهن یا صور پیشینی شناخت می داند. این مقاله بعد از بیان آنچه در بالا گفته شد و با استفاده از نظریه علامه طباطبائی، مساله وجود صور پیشینی معرفت – خواه کانتی و خواه غیر کانتی – را مورد بحث قرار داده و درنهایت وجود این صور را مطلقا منتفی دانسته است.
Cause and effect, essence and accident, existence and nonexistence, unity and
plurality and necessity and contingency are among the concepts which do not enter
the mind through senses. This has caused controversies among the philosophers.
Some consider them to be innate. Others seek to justify their acquisition through
senses. A third group believes them to be rooted in the nature and mankind’s soul
and, thus, illusive. Muslim philosophers consider them to be secondary intelligibles
and real concepts. As a Muslim philosopher, Allameh Tabataba’i holds a noble
theory about the acquisition of knowledge. Moreover, Kant has a theory about the
said concepts. He considers them to be mental categories or a priori forms of
knowledge. This paper investigates the possibility of Kantian and non-Kantian a
priori forms of knowledge and concludes that they do not exist at all.
ملخص الجهاز:
ما، در این نوشته از منظر عينيت و ذهنيت یا رئاليسم و ایدآليسم بـه نظریـۀ کانـت نمـينگـریم و وارد این بحث نمي شویم که آیا سعي کانت در نجات معرفت از شکاکيت هيـومي قـرین توفيـق بـود یـا نـه و آیا از لحاظ واقعنمایي معرفت تفاوتي ميکند که مثالً عليت را یـک مقولـۀ فاهمـه و صـورت پيشـيني بدانيم یا همچون هيوم منشأ آن را نه در عقل و فهم بلکه در روان و طبيعت آدمي بجوئيم و آن را حاصل عادت و تداعي معاني بدانيم آنچه در این مقال مورد نظر است، بحث در امکـان صـور پيشـيني معرفـت است.
حال، اگر عليت خارجي امری است این قاعده نيز در خارج جـاری اسـت.
حال، چگونه ممکن است ذهن بدون آنکه درکي از اموری نظير علت و معلول و جوهر و عرض داشـته باشد، بتواند آنها را از معقوالت اوليه انتزاع کند نفـس بـدون تجربـۀ عليـت و معلوليـت و جوهریـت و عرضيت چگونه این امور را به بعضي از اشيا نسبت ميدهد یا اگر تجربهای از اینهـا دارد آن تجربـه در کجا صورت مي گيرد پاسخ این سؤال را در ميـان فالسـفۀ اسـالمي نخسـتين بـار از عالمـۀ طباطبـائي ميشنویم (طباطبائي، 6131، ج8، ص 0).
قبالً گفتيم که عقيده به وجود صورپيشيني شناخت مبتنيبر این نظر اسـت کـه شـناخت، مشـتمل بـر ماده ای است و صورتي که مادة آن از ناحيۀ اشيای خارج از ذهن و صورتش از جانـب خـود ذهـن اسـت.