خلاصة:
باور «آدورنو» به نقش هایی که هنر می-تواند در بسترهای مختلف زندگی انسان ایفا کند، متفاوت از جزم اندیشی هایی است که فرهنگ و فلسفه سنتی تاکنون آن را بهمثابه کارکردهایی برای هنر در نظر گرفته است. به اعتقاد آدورنو، مهم ترین کارکرد و نقشی که هنر می تواند داشته باشد، کارکرد «انتقادی» و نقش «رهایی-بخشی» آن در راستای تحلیل و نقد ساختارهای سلطه و سرکوب است. از همینرو، باور او به نظریه انتقادی هنر درباره جامعه و نقش هنر در تغییر آگاهی اجتماعی به آن چیزی باز می گردد که وی آن را «محتوای معطوف به حقیقت» هنر و اثر هنری می نامد. مهم ترین چالشی که آدورنو را برای این نقد و تفحص برمی-انگیزد، پرسش از رابطه «هنر» و «حقیقت» و نیز نقش اجتماعی و کارکرد معرفتی ای است که هنر می تواند داشته باشد. در این مقاله، برخی از مهم ترین و اصلی ترین ایده ها و مفاهیم اندیشهورزی آدورنو به منظور روشن تر شدن موضوع «محتوای معطوف به حقیقت هنر»، در کتاب نظریه زیباشناختی وی، مورد بحث قرار می گیرد.
ملخص الجهاز:
همچنان که "هگل" به «مرگ هنر» )(death of art یا «پایان هنر» ) (end of artاشاره میکند و از بیگانه شدن آن با خود میگوید، تجربة هنـر بـهعنـوان امری صرفال زیباشناختی به معنی تجربة هنر به عنوان امری است که از توان خود برای سخن گفتن دربارة حقیقت محروم شده است، زیرا روشهـا یی را بـرای بیـان حقیقـت داشـته و دارد کـه بنـا بـر معیارهـا و مالکهای عقالنیت مدرن روشهایی مطرود و منزویاند.
باوجود این، آنچه زمینه را برای کارکردشـناختی و بـهتبـع آن محتوای معطوف به حقیقت هنر، بهویژه نقشهای اجتماعی آن فراهم سـاخت در آرای کانـت نیـز دیـده میشود؛ کانت در نقد قوة حکم گفته بود: «هنر زیبا نحوة تصوری است کـه فـینفسـه غایتمنـد اسـت و گرچه عاری از هر غایت [معینی] است، با این حال به پرورش قوای ذهنی برای ارتبـاط اجتمـاعی یـاری میرساند» (کانت، 1131، § 88).
و بدینترتیب، نقد آدورنـو بـر «صـنعت فرهنـگ» ) (culture industryدرآمدی بر نظریة زیباشناختی وی نیز هست؛ در واقع، اعتراض آدورنو به فرهنـگ معاصر و صنعت آن دقیقال به دلیل ناکامی محصوالت فرهنگی در تحقق امکاناتشـان بـرای مخاطبـان و مصرفکنندگان است، یعنی در اینجا امکانهای درونی آثار هنری (که محصوالت فرهنگی شکل واژگونة آنهاست) قربانی میشوند، زیرا همه چیز باید با الگوهای موجود و از پیش تعیینشده، همخوان، همسـان و سازگار باشد؛ ویژگیهایی که هنر در هیچ یک از آنها سـهیم نیسـت.