خلاصة:
دغدغه اصلی سارتر به خصوص در کتاب هستی و نیستی رابطه میان فاعل شناسا و متعلق شناساست. ازاین رو در ابتدا وجود را به دو دسته تقسیم می کند: وجود در خود (Being in itself) و وجود برای خود (Being for itself). در وجود برای خود، وجود بر ماهیت مقدم است، درحالی که در وجود درخود، وجود و ماهیت بر یکدیگر منطبق اند. وجود در خود به احوال اشیا و وجود برای خود به احوال انسان اختصاص دارد. در همین زمینه، سارتر به شق ثالثی برای وجود قائل می شود که نوعی از وجود درخود است، با این تفاوت که خنثی نیست؛ بلکه او نیز به ما می نگرد و آزادی ما را محدود می کند. وجود برای دیگری (Being for others) شرح رابطه خصمانه میان انسان هاست. هدف ما در این مقاله، تحلیل شق سوم وجود، یعنی وجود برای دیگری است. سارتر معتقد است که نگاه دیگری آزادی ما را سلب می کند. ارتباط انسان با دیگری در فلسفه سارتر در سه حوزه برجسته می شود: رابطه فرد با پدر و مادر، رابطه عاشقانه مبتنی بر رابطه جنسی و رابطه انسان با خدا؛ که سارتر تمام این روابط را از مظاهر خودفریبی دانسته و محکوم به شکست می داند. البته وجود برای دیگری در این سه حوزه محدود نمی شود بلکه در این حوزه ها برجستگی ویژه ای دارد. در این مقاله به تبیین این روابط و شکست آن ها با توجه به کتاب هستی و نیستی و برخی از نمایشنامه های سارتر می پردازیم.