خلاصة:
حادثه تروریستی 11 سپتامبر 2001 فصل جدیدی در سیاست های داخلی و خارجی دولت بوش گشود. آمریکا پس از پایان جنگ سرد از خلا راهبرد امنیتی رنج می برد. در دوره جنگ سرد، این کشور راهبرد بازدارندگی را در پیش گرفته بود. پایان جنگ سرد به معنای پایان این راهبرد نیز تلقی می گردد. در نتیجه، آمریکا در سال های 2000- 1991 دچار خلا شد؛ گشت. اما حمله تروریستی 11 سپتامبر در نوع خود فرصتی را برای سردمداران این کشور فراهم آورد تا بتوانند به اتخاذ راهبردی نوین در عرصه سیاست خارجی و مسایل بین المللی بپردازند. نومحافظه کاران پس از 11 سپتامبر از فرصت به دست آمده، استفاده کرده و با بزرگ نمایی خطر تروریسم در سطح ملی به منظور افزایش محبوبیت و در سطح بین المللی برای تثبیت هژمونی و رهبری بر جهان از آن بهره برداری کرده اند. آمریکا بعد از این حادثه اهداف و سیاست های جدیدی را در قبال تروریسم در سیاست خارجی در پیش گرفته است. به علاوه این کشور از این زمان تعریف جدیدی از امنیت را ارایه کرده و به دنبال مفهوم جدیدی از امنیت در سیاست خارجی خود بوده و در همین راستا، راهبرد حمله پیش دستانه را مطرح نموده است. به عبارت دیگر، راهبرد «بازدارندگی» جای خود را به راهبرد «مداخله گرایی فزاینده» داده است. با این اوصاف، شاهد آن هستیم که رویکرد واقع گرایی در نزد زمامداران و تصمیم گیرندگان کشور آمریکا تقویت شده و این کشور رو به سیاست های امنیتی و یک جانبه گرایی در عرصه بین المللی آورده است. یکی از رویکردهای نوینی که امروزه در تحلیل روابط بین الملل و سیاست خارجی آمریکا بدان توجه می شود، رویکرد واقع گرایی تهاجمی می باشد. در رهیافت واقع گرایی تهاجمی بر افزایش قدرت به منزله هدف، و برای کسب جایگاه هژمونیک در نظام بین الملل (به عنوان رفتار اصلی قدرت های بزرگ) تاکید می شود. در این پژوهش با بهره گیری از این رویکرد به تبیین سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه پس از سال 2001 می پردازیم
ملخص الجهاز:
واقع گرايي تهاجمي ، سياست خارجي ، آمريکا، خاورميانه ، ١١ سپتامبر مقدمه منطقه ي خاورميانه را مي توان در مرحله ي کنوني از منظر رقابت بين قدرت هاي بزرگ از مهم ترين مناطق جهان تلقي کرد.
با اين پيش فرض ، براي تبيين بهتر اين مقاله و تجهيز آن به چارچوبي منسجم از ميان نظريه هاي روابط بين الملل از واقع گرايي تهاجمي بهره گرفته و سعي گرديده تا با استفاده از جنبه هاي مختلف اين نظريه رفتار سياست خارجي آمريکا را در قبال خاورميانه و ايران بعد از حادثه ١١سپتامبر ٢٠٠١ مورد تحليل و ارزيابي قرار گيرد.
از اين رو، واقع گرايي تهاجمي نيز با شناسايي دولت ها به عنوان بازيگران اصلي روابط بين الملل ، بر اين باور تأکيد مي ورزد که قدرت هاي بزرگ با شکل دهي سياست بين الملل داراي برون دادهايي با بيشترين تأثيرگذاري بر سيستم بين المللي مي باشند (حسيني لائيني ، .
از اين رو، بعد از ١١ سپتامبر دگرگوني عميقي در سياست خارجي آمريکا به وقوع پيوسته است ، به طوري که : ١) با امنيتي شدن فضاي بين المللي و در نتيجه ي آن ، افزايش قدرت سخت افزاري آمريکا براي ايفاي مأموريت هاي دولت سازي و امنيت سازي مواجه ايم .
نتيجه گيري سياست خارجي آمريکا در خاورميانه را مي توان از منظرهاي گوناگون مورد مطالعه و بررسي قرار داد اما يکي از رويکردهايي که از قابليت مناسب براي تبيين اين موضوع برخوردار است ، واقع گرايي تهاجمي مي باشد.