خلاصة:
از جمله ویژگیهایی که نظر پژوهشگران عرصهی مطالعات ادیان جدید را به خود جلب کرده، مواضع رهبران و مروّجان این ادیان در خصوص دو مقولهی عقل و دین و به تعبیری عقل و شرع است. تاریخ تفکر بشری به شکلی عام و تاریخ فلسفه و دین به طور خاص، مشحون از آراء متنوع متفکران و فیلسوفان شرق و غرب دربارهی جایگاه، اعتبار و وثاقت عقل و شرع و احکام به اصطلاح عقلی و شرعی است. این آثار هم به طور مستقل به این دو موضوع پرداختهاند و هم ارتباط این دو با یکدیگر، از همه مهمتر جایگاه هر یک در حدود دیگری و در مقایسه با یکدیگر را مورد بحث و کاوش جدی خویش، قرار دادهاند. بیگمان نقش عقل و شرع در زندگی همهی آدمیان و به خصوص دینداران، نقشی خطیر و قابل توجه است و ازاینرو توجه دوباره به این دو مقوله آن هم از منظر مطالعات ادیان و معنویتهای جدید، تاکیدی دوباره بر اهمیت جایگاه آنها در دینپژوهی معاصر است. بررسی دیدگاههای دو تن از رهبران جنبشهای معناگرای نوظهور، پائولوکوئلیو و اشو درباره عقل و شرع با رویکردی انتقادی و برپایهی معارف معنوی و مبانی عرفان اسلامی، نشان دهندهی سلطهی تفکر جدایی طلبانهی دینی و اجتماعی در نگرش آنان است.
Among the features that have attracted researchers of new religious studies، the leaders and advocate's positions on the two issues of religious faith and intellect or in other words sense of reason and religion is so controversial. The history of human thought in general and the history of philosophy and religion، in particular، is full of diverse thinkers and East or West philosophers' ideas about the place and the validity or reliability of reason and law، and the provisions of the so-called intellectual and religious. Some of these works talk about reason and law independently and some survey the relationship of these two objects، and also some most importantly، discuss the status of them and compared them with each other and discuss the serious exploration of their influence. Undoubtedly، the role of reason and religion in the lives of all human beings and especially pious is so serious and significant and therefore the attention back to these two categories from religious and new spirituals perspective emphasizes the importance of them in contemporary religious studies. Paulo Coelho and Osho،s perspectives as two leaders of new religious movement about law of reason، by having a critical approach based on spiritual teachings and principles of Islamic mysticism، shows religious separatist thinking and social domination indicate in their attitude.
ملخص الجهاز:
"همانگونه که اشاره کردیم در رمانهای کوئلیو اساسا عقل، جایگاهی ندارد و تمامی نقشهای خود را به عشق تفویض کرده است، اما این مسأله در همین حد، متوقف نمیگردد و او در بسیاری از مواقع صریح و آشکار به عقل و تفکر منطقی، حملهور میشود؛ چنانکه در داستان شیطان و دوشیزه پریم عنوان میکند شیطان در قسمت راست مغز، سکنی دارد، درست همانجا که منطق و استدلال را رهبری میکند (کوئلیو، 1384، ص105).
درحالیکه اساسا دین الهی نمیتواند از جنبههای اجتماعی - سیاسی بر کنار باشد که بالطبع به حکم مدنی بودن آدمی از نیازهای اساسی وی به شمار میآید تصریح قرآن کریم بر اقامهی قسط و رفع ظلم به عنوان یکی از مهمترین اهداف ارسال رسل (سوره حدید، آیه 25) شاهد خوبی بر مدعای ماست، چراکه نشان میدهد هیچیک از ادیان الهی نمیتوانستند از جنبههای اجتماعی رسالت خویش، فارغ باشند؛ اگرچه تنها در اسلام است که این رسالت به کمال خود میرسد.
اما پرسش این است که حال چرا خود اشو دست به تعلیم به دیگران میزند و آنها را برای یافتن حقیقت، راهنمایی میکند؟ اگر هر فردی باید خودش بدون کمک، دستگیری و یا حتی تعالیم دیگران به حقیقت برسد، پس اشو نیز نباید مدعی روشنگری و هدایت باشد زیرا بر مبنای سخن خود وی، هرکسی توانایی آن را دارد که تعالیم و سخنان اشو و امثال او را فاقد ارزش بداند و در نتیجه، بدون تعالیم و دستورات آنها به حقیقت، دست یابد."