خلاصة:
در این مقاله، امکان تطابق الگوی «سلطنت شیعی» بر حکومتهای
صفویه و قاجاریه مورد بررسی قرار گرفته است؛ الگویی که با عنایت به
نبود تعریفی جامع و مانع از آن سعی شده با بررسی نظریههای سلطنت
ایرانشهری و سلطنت سنی بر فهم حدود و ثغور آن توانا شویم. پذیرش
سلسله مراتب نظم کیهانی، نگرش خاص به پدیده شر، پیوند دین
و سلطنت، هیبت سلطانی و ظل اللهی بودن سلطان از جمله ویژگیهای
عمومی نظریههای سلطنت میباشد. «تلقی الهی و قدسی» از سلطنت
امری است که اهل سنت برای توجیه وضع موجود و رفع مشکله
ارتباط میان سلطنت و شریعت به بسط آن پرداختند.
«سلطنت شیعی» ضمن بهرهگیری از خصوصیات مذکور، اصلی را
نیز بر آن افزوده؛ اصلی که حافظ هویت شیعیان و خط مایز روشنی بین
الگوی سلطنت شیعی با نمونههای رقیب بود. این اصل مهم، تبیین
چگونگی رابطه سلطنت و امامت بود؛ امری که تا قبل از صفویه
موضوعیتی برای بحث نداشت.
ملخص الجهاز:
"46 بدین ترتیب، اندیشه سیاسی شیعه در چنان موضع معرفتشناختی قرار گرفت که به ناگزیر تا ظهور مقدمات مشروطیت، همواره بر پیوند میان سلطنت و شریعت تأکید نموده، رابطه سلطان و علما را شرط ضروری جامعه اسلامی تلقی میکند و از تصور گسست بین آن دو در هراس است.
تصور چنین بود که شخصیت دوگانه سلطان موجب دوگانگی و تفکیک مسئولیتهای او به دو حوزه شخصی و سلطانی میگردد، اما در عمل اخلاق خصوصی و ناشایستگی شخصی سلطان بر چهره سیاسی او اثر گذاشته و با کاستن از «هیبت سلطانی»، آزمندی رعیت و شورش و بینظمی در جامعه را سبب میشد، بنابراین اندیشه سیاسی متفکران اهل سنت تدابیر دیگری اندیشید و در اصرار بر لزوم حفظ هیبت و نوامیس سلطانی، ضرورت پرده نشینی و فاصله بین سلطان و رعایا را توصیه نمود تا بدین وسیله از تأثیر شرابخواری، بدمستی و هزل آوری سلطان در امور سیاسی جلوگیری کند.
سلطان دوره میانه چنان که ابن بلخی میگوید: «شخصی شریف و برگزیده و جزئی از اجزای نبوت است که حق تعالی او را به کرامت آن، مخصوص گردانیده است که همان فره ایزدی است»67، در حالی که در نظریه خلافت اقتدار خلیفه به طور بلاواسطه ناشی از خدا نیست، بلکه منبعث از بیعت، استخلاف یا حتی استیلا و تغلب است، با این وجود غزالی خلافت، سلطنت و هم چنین امامت تغلبیه را در حوزه بحث سیاسی به یک معنا میگیرد، زیرا: ان نظام الدین لا یحصل الابنظام الدنیا و نظام الدنیا لا یحصل الا بإمام مطاع.."