خلاصة:
فیلسوفان حکمت متعالیه از میان نظریه های صدق، به مطابقت معتقدند. آنان گزاره ای را صادق می شمارند که با عالم واقع، اعم از ذهن و عین، و به عبارتی با نفس الامر مطابق باشد. در میان فیلسوفان دکارتی، تنها اسپینوزا از نظریه ی مطابقت دفاع می کند و سایر دکارتیان ملاک صدق را وضوح و تمایز می دانند. در باب توجیه معرفت، معرفت شناسان نظریه های توجیه را در دو قالب درون گرایی و برون گرایی تقسیم می کنند. فیلسوفان صدرایی و دکارتی، هر دو به درون گرایی معتقدند، با این تفاوت که صدراییان صرفا از نظریه ی مبناگرایی، چونان ملاک توجیه نام می برند. با تمام این اوصاف، فیلسوفان دکارتی از جایگاه والای خدا در توجیه و صدق معرفت نام می برند و فیلسوفان حکمت متعالیه نیز نقش برجسته ای را در معرفت شناسی خویش برای خداوند قائل هستند. چنان که دکارت وجود خداوند و فریبکار نبودن او را ملاک توجیه معرفت می داند و ملاصدرا نیز الهام و اشراق خداوند را یقینی ترین معارف انسان می داند. نویسندگان در این مقاله تلاش دارند تا نظریه ی صدق و توجیه معرفت را در معرفت شناسی این دو گروه از فیلسوفان، با نگاه مقایسه ای، تبیین و تشریح نمایند و وجوه اختلاف و اشتراک آنان را نمایان سازند
The followers of transcendent wisdom believe in correspondence theory among the theories of the truth. In their opinion a proposition is true if it corresponds to the "Fact- itself" which is more general than object and subject (mind). Among Cartesians، it is only Spinoza who defends the correspondence theory. The other Cartesians consider clarity and distinction as the criteria of the truth. In epistemology there are two approaches to the justification: internalism and externalism. Both Sadra'i and Cartesian philosophers believe in internalism. But Sadra'is consider foundationalism as the criterion of justification.
Anyhow، Cartesians emphasize on the role of God in both the justification and the theory of the truth. Discard said that because there is a God who does not deceive us، we can gain true knowledge.
Also Sadra'i philosophers believe in an outstanding role of God in epistemology. Mulla Sadra considers inspiration and enlightening by God as the most certain knowledge. In this paper we will compare the true and the justification theories in the epistemological systems of these two groups of philosophers.
ملخص الجهاز:
"3. ﺟﻬﻞ ﻣﺮﻛﺐ و اﻣﻜﺎن آن ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﻼک وﺿﻮح و ﺗﻤﺎﻳﺰ در ﺑﻴﻦ دﻛﺎرﺗﻴﺎن، ﺳﺆاﻟﻲ ﻣﻄﺮح ﻣﻲﺷﻮد وآن اﻳﻦﻛﻪ آﻳﺎ اﺳﺎﺳﺎ ﺟﻬﻞ ﻣﺮﻛﺐ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن ﺣﻜﻤﺖ ﻣﺘﻌﺎﻟﻴﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻳﻘﻴﻦ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از: ﺗﺼﺪﻳﻖ، ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ اﻋﺘﻘﺎد راﺳﺦ و ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ )01، ص: 3(؛ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﮔﺰارهای را ﺗﺼﺪﻳﻖ ﻧﻤﺎﻳﺪ و ﺑﻪ آن اﻋﺘﻘﺎد راﺳﺦ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ در ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ ﻧﻴﺰ ﺑﺎﺷﺪ، ﻋﻠﻢ وی ﻋﻠﻤﻲ ﻳﻘﻴﻨﻲ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد؛ اﻣﺎ اﮔﺮ اﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻧﻪﺗﻨﻬﺎ ﻳﻘﻴﻨﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ اﺳﺎﺳﺎ ﻋﻠﻢ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﻬﻞ ﻣﺮﻛﺐ اﺳﺖ، ﭼﺮاﻛﻪ ﻓﺮد از ﻃﺮﻓﻲ ﺑﻪ آن اﻋﺘﻘﺎد راﺳﺦ دارد و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ، اﻳﻦ اﻋﺘﻘﺎد او ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ ﻧﻴﺴﺖ.
ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﺳﺎدهﺗﺮ، از آنﺟﺎ ﻛﻪ دﻛﺎرت و ﺑﺮﺧﻲ دﻳﮕﺮ از دﻛﺎرﺗﻴﺎن ﺑﻪ وﺟﻮد ﺗﺼﻮرات ﻓﻄﺮی و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﺪﻳﻬﻴﺎت ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ و ﻧﻴﺰ از وﺿﻮح و ﺗﻤﺎﻳﺰ، ﭼﻮﻧﺎن ﻳﻜﻲ از ﺷﺮوط ﺻﺪق و ﻣﻌﺎرف ﻳﻘﻴﻨﻲ ﺳﺨﻦ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ دﻛﺎرﺗﻴﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺑﻪ اﻣﺮی ﻓﺮاﺳﻮی ﺑﺎورﻫﺎ و ﺷﻨﺎﺧﺖﻫﺎی اﻧﺴﺎن ﻣﺘﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﻋﻜﺲ، اﻧﺴﺎن ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ از دل ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻌﺎرف و ﺗﺼﻮرات ﺧﻮد، راﻫﻲ ﺑﺮای ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺑﻴﺎﺑﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ راه در ﺑﻌﻀﻲ ﻣﻮارد، ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﺼﻮرات ﻓﻄﺮی، ﭼﻮﻧﺎن ﺑﺎورﻫﺎی ﭘﺎﻳﻪ و ﺿﺮوری ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻲﺷﻮد و در ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻮارد ﻧﻴﺰ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺻﻔﺎت دروﻧﻲ ﺧﻮد ﺗﺼﻮرات ﻳﻘﻴﻨﻲ ﻛﻪ وﺿﻮح و ﺗﻤﺎﻳﺰ ﻧﺎم دارﻧﺪ."