خلاصة:
هدف از انجام این تحقیق مطالعه مفهوم ذهنیت در دو فعل وجهی «باید» و «توانستن» در زبان فارسی و همچنین بررسی مفهوم گوینده محوری در مقابل محتوا محوری در این حوزه می باشد. در مقاله حاضر ضمن ارائه شواهدی از گویشوران بومی زبان فارسی مفهوم ذهنی بودن دو فعل وجهی «باید» و «توانستن»، پدیده تعدد معنا با توجه به جنبه های معناشناختی و کاربردشناختی این افعال و همچنین دلیل همگرایی صوری معانی الزامی، پویایی و معرفتی در این دو فعل وجهی را مورد مطالعه قرار داده ایم. نتیجه این مطالعه حاکی از این است که مرز بین عینیت و ذهنیت در افعال وجهی کاملا مشخص نیست و این دو از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. به علاوه، درک جامع و کامل مفهوم عبارات وجهی محصول یکپارچگی عناصر بافتی و دانش دایره المعارفی ما از جهان پیرامون می باشد و نهایتا اینکه اشتقاق معنای معرفتی از معنای الزامی تنها با معیارهای معناشناختی مبتنی بر شرایط صدق امکان پذیر نیست بلکه جنبه های کاربرد شناختی نظیر تضمن گفتگویی نیز در این فرایند نقش دارند.
The aim of this paper is to study the concept of subjectivity associated with two Persian modal verbs- bayad and tavanestan- as well as investigating speaker-orientation vs. content-orientation within this domain. While offering examples taken from native Persian speakers, the present paper deals with the above-mentioned verbs in terms of subjectivity, their polysemy from semantic and pragmatic perspectives, and their formal convergence along deontic , dynamic and epistemic dimensions. The results of this study indicate that the boundary between objectivity and subjectivity is by no means clear-cut in modal verbs, and that the two concepts are inseparable. In addition, a thorough understanding of modal expressions is a function of the integration of contextual elements and encyclopedic knowledge of the outside world. Finally, the derivation of epistemic meaning from deontic meaning is not possible merely through truth-based semantic criterion. Also relevant in this respect are pragmatic aspects such as conversational implicatures.
ملخص الجهاز:
"با توضیحاتی که پیش از این در باب علت محاسبۀ نسبت حالات موجود به حالات ممکن ذکر کردیم،نتیجۀ دوم را نیز براساس ستون سمت راست از جدول(1)میتوان چنین بیان کرد: نتیجۀ(2):در دادگان4فارسی میانه،از خوشههای صامت پایانی،آن گروه که تابع CSS است بیشترین استفاده را از تنوعات بالقوۀ خود کرده و مصادیق بیشتری از آنها را به ظهور رسانده است،و پس از آن به ترتیب گروه خوشههای ناقض CSS و گروه خوشههایی با شیب صفر منحنی رسایی قرار میگیرند.
رابطۀ(1) در بخش 1 از مقالۀ حاضر)،و احمدی(در دست انتشار)نیز با دادگانی وسیعتر از فارسی نو،یعنی«واژگان زایای پژوهشکدۀ پردازش هوشمند علائم: PZV »(اسلامی و همکاران 1383)،همان نتیجه را تأیید و اثبات کرده است: جدول(2)آمار گونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض CSS (به تصویر صفحه مراجعه شود) این یافتهای مهم است که رابطۀ«بیش و کمی»میان تعداد خوشههای صامت پایانی در هریک از این سه وضعیت کلی منحنی رسایی،نه تنها در دو دادگان مختلف برای فارسی نو یکسان است،بلکه در مسیر زمان هم که به عقب باز میگردیم،در دادگانی از زبان فارسی میانه نیز این نسبت یا رابطه عددی همچنان حفظ میشود.
جدول(3)نشان میدهد که آنچه در نتیجۀ(2)برای دادگان مکنزی از فارسی میانه بیان گردید نیز برای دو دادگان SBD و PZV از فارسی نو صادق است؛یعنی در این دو دادگان اخیر هم طبقۀ رعایت CSS ،در قیاس با دو طبقۀ نقض CSS و رسایی ثابت،بیشترین استفاده را از تنوعات بالقوۀ خوشهها کرده و درصد بیشتری از گونهها خوشههای ممکن را به ظهور رسانده،و طبقۀ«رسایی ثابت»،از این حیث،در رتبۀ آخر قرار گرفته است."