ملخص الجهاز:
"به بیان دیگر آنگاه که این سیاهی در چشمان و مژگان و گیسوان یار جلوهگر میشود،زیبا و اغواگر است چنانکه در ابیات زیر میبینیم: {Sچون زلف بتان سیاه و دلبند#با دل چو جگر گرفته پیوندS} (لیلی و مجنون،150) {Sکاین چشم اگرنه چشم یارست#زان چشم سیه یادگارستS} (همان،146) اما زمانی نیز رنگ سیاه،نشان از زشتی دارد که نظامی آن را در نامه سیاه خود میبیند: {Sسیاه مرا هم تو گردان سپید#مگردانم از درگهت ناامیدS} (شرفنامه،69) {Sنام وصیت مرا تباه کند#نامه خویش را سیاه کندS} (هفت پیکر،121) گاه نیز در تقابل با سپیدی قرار میگیرد که معمولا رنگ شومی و شروری است: {Sدر نومیدی بسی امید است#پایان شب سیه سپید استS} (لیلی و مجنون،106) {Sروزم چو شب سیاه کردی#هم زخم زدی هم آه کردیS} (همان،211) {Sسیه کار شب چون شود تخته سود#برون آید آتش ز گردنده دودS} (شرفنامه،144) و گاه تجربه سیاهی شب در مقابل روز که آسیبپذیری ناگهانی انسان در آن افزایش مییابد،مزید بر علت شده سیاهی را سیاهتر میکند: {Sشب آمد چه شب کاژدهائی سیاه#فرو بست ظلمت پس و پیش راهS} (اقبال نامه،206) &%01810AAZG018G% {Sاگر باز گردد پیشینه راه بر او#روز روشن نگردد سیاهS} (شرفنامه،179) در نزد ایرانیان،دیوان و دشمنان و متعلقات آنها و حتی جانوران و مارهای خطرناک نیز معمولا سیاه یا سیاه جامه تصور شدهاند چنانکه در تشبیهات حکیم گنجه نیز دیده میشود: {Sدگرباره هندی چو شیر سیاه#درافگند ختلی به ناوردگاهS} (همان،380) {Sشب تیره چون اژدهای سیاه#ز ماهی برآورد سر سوی ماهS} (همان،382) {Sبفرمود تا ژنده پیلی سیاه#به خشم آورند اندر آن حربگاهS} (همان،389) سیاهی با وجود اینکه تیره و کدر است اما گاه از نگاه نظامی دارای اوج و شکوه است و آخر و نهایت رنگهاست: {Sسیه را سرخ چون کرد آن دو رنگی؟#چو بالای سیاهی نیست رنگیS} (خسرو و شیرین،199) {Sبه سیاهی بصر جهان بیند#چر گنی بر سیاه ننشیندS} (هفت پیکر،227) {Sگرنه سیفور شب سیاه شدی#کی سزواوار مهد ماه شدی؟S} (همان،227) دهها تعبیر میتوان یافت که در آن«سیاه»با معنی نمادین خود حضور دارد و به شکل ترکیبات کنایی در ابیات بهکار رفته است از جمله: {Sچو سایه رو سیاه آن کس نشیند#که واپس گوید آنچ از پیش بیندS} (خسرو و شیرین،277) رو سیاه کنایه از شرمنده و خجل."