خلاصة:
در حوزه تفسیر قرآن، یکی از رویکردهایی که به خصوص در سده اخیر اهمیت یافته، تطبیق قصص قرآنی با وقایع تاریخی با تکیه بر روایات است، رویکردی که بر آمده از تحولات مربوط به فهم تاریخ در عصر جدید و نیز چالشها با خاورشناسی است. در مقاله حاضر داستان قرآنی اصحاب کهف به سبب اشتراک بین دو دین اسلام و مسیحیت و منابع گسترده در فرهنگ مسیحی و تصوری که در باره تطبیق آن با وقایع تاریخ روم وجود دارد، به عنوان نمونه ای برای مطالعه انتخاب شده است؛ به ویژه با توجه به اینکه هم در کلیات و هم در مولفه های جزئی هماهنگی بسیاری میان پرداخت داستان در روایات اسلامی و مسیحی وجود دارد.
در این مطالعه، با تکیه بر اطلاعاتی که در منابع در باره موطن اصحاب کهف، مدت خواب اصحاب کهف، نام پادشاه جباری که در زمان او به خواب رفتند و نام پادشاهی مومنی که در زمان او از خواب برخاستند کوشش شده است تا امکان تطبیق روایات با قطعیات ذکر شده در قرآن کریم سنجیده شود. به عنوان حاصل مطالعه، نشان داده می شود که با وجود اختلافی که در باره نام پادشاه مومن و اتفاقی که در باره نام پادشاه جبار وجود دارد، آنچه بیش از همه با قطعیات قرآن ناسازگار است، به خواب رفتن اصحاب کهف در زمان دقیانوس است که عموم روایات اسلامی و مسیحی در باره آن شکی به خود راه نداده اند. نتیجه نهایی آن است که کوشش افراطی در جهت تاریخی نگری به قصص قرآنی با تکیه بر روایات، می تواند به برداشتهای خطا از قصص منجر گردد.
In the field of Quranic exegesis، one of the approaches increasing in the last Century is adaptation of Quranic stories with historical events on the basis of traditions. This approach is arisen from evolutions concerning the understanding of history in modern age and from their challenges with the orientalists. In this article it is chosen the story of Ashab al-Kahf as a common narrative between Muslims and Christians and a suitable ground for adaption with the facts of Roman history.
Here on the basis of specific components of the story and examining every component in comparison، the study leads to show that the tyrant who was in the time of Ashab al-Kahf cannot be Decius according to Qur’an، in spite of the consensus existing between Muslim and Christian traditions. Finally the article goes to conclusion that a radical trend to make Quranic stories adapted with historical facts on the basis of traditions، can lead to misunderstanding of Quranic content.