ملخص الجهاز:
"2 در واقع در اینجا، این نکته مفروض گرفته شده که هیچ فضیلت از پیش معلومشده و مستقل از عقول خودبنیاد عموم ابنای بشر (فیالمثل در عالم مثل افلاطونی) که مبنای نظم اخلاقی یا اجتماعی مطلوب قرار گیرد، وجود ندارد و یا دستکم، عقل بشر توان دستیابی به آن را ندارد و مشغولیت به آن، به بیان کانتی از مجادلات یا مغالطات عقل نظری خواهد بود.
تمایزی که در اینجا در مورد تعیین حیطه و عمل سیاسی میان فلسفههای سیاسی سنت (پیشامدرن) و مدرن قرار دارد، بهخوبی با تدقیق در آرای نیکولو ماکیاولی و تفسیر لئو اشتراوس از آن، نمایان - Social contract - در مورد هابز: کاپلستون، فردریک (1388) تاریخ فلسفه، ج5، ترجمهی امیرجلالالدین اعلم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چ7، صص 46-52در مورد لاک: همان، صص144-152و در مورد روسو: کاپلستون، فردریک (1373) تاریخ فلسفه، ج6، ترجمهی اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، انشتارات علمی و فرهنگی، صص77- 84 - اشتراوس، لئو (1373) فلسفهی سیاسی چیست؟ ترجمهی فرهنگ رجایی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 275 - میدانیم هرچند فلسفههای سیاسی منحصر به فلسفههای لیبرالی نیستند، اما منطق فلسفههای سیاسی مدرن، اساسا به منطق لیبرالیسم نزدیکتر است و فیالمثل، فلسفههای سیاسی مارکسیستی یا سوسیالیستی یا فاشیستی و نظایر آن در نقد وجوهی از لیبرالیسم یا سرمایهداری شکل گرفتهاند و به هیچ وجه ناقض منطق حاکم بر مدرنیته نیستند."