خلاصة:
معماری، ظرف زندگی است و زندگی بشر در همه صورت های آن جز در معماری تجلی نمی یابد. معماری نیز متقابلا در زندگی نمود یافته است و از همین رو واژگان معماری، چه در سخن ادیبانه و چه در کلام غیر ادیبانه (یا اصطلاحا عامیانه) همواره به کار می رود؛ لذا، ادبیات عامه نیز، بخشی مهم از ادب پارسی است که شایسته جست و جو برای یافتن واژه های معماری و شهرسازی است و دقیقا از این دیدگاه، ادبیات عامه برای یافتن واژه هایی که نزد مردم و جامعه زنده بوده و کاربرد داشته اند، مرجعی مطمئن تر از ادب کلاسیک و درباری (ادب رسمی) است.
در این مقاله، تلاش شده ضمن بازخوانی کتاب امثال و حکم، تالیف علی اکبر دهخدا به بازیابی واژه های معماری و شهرسازی در بخش مهمی از ادبیات عامه پرداخته و توجه پژوهندگان ادب و معماری را به این گنجینه ارزشمند جلب نماییم.
این جست و جو، نخست برحسب حروف الفبا انجام شد و در مرحله ای دیگر، به صورت تحلیلی بررسی گردید. نخستین بخش این تحلیل، به افعال و ترکیبات فعلی اختصاص دارد. بخش دوم، در شش قسمت، به واژه های مرتبط با معماری توجه دارد؛ و بخش سوم، به فضاها و عناصر شهری می پردازد.
مطالعه حاضر نشان می دهد که برخی افعال و ترکیبات فعلی زیبا می توانند کاربرد بیشتری یافته و بعضا جایگزین برخی واژه های بیگانه شوند؛ همچنین، در امثال و حکم تقریبا تمامی وجوه گوناگون معماری از اجزا و عناصر معماری، سازه ای و تاسیساتی گرفته تا برخی کیفیت های مهندسی و معماری و نیز فضاها و عناصر شهری مورد توجه و اشاره قرار گرفته است.
ملخص الجهاز:
"- مساحت کردن: اندازه گرفتن ، پیمایش (١ مورد) چرخ هفتم را مساحت کی توان کردن به گام - معمور شدن: آباد کردن، ساخته شدن (١ مورد) جهانرباط خراب است بر گذرگه سیل گمانمبرکه به یک مشت گل شود معمور - نشست آمدن: به یک پهلو شدن بنا، کج شدن (١ مورد) چو شست آمد نشست آمد به دیوار - ویــران شــدن (١ مــورد)/ ویــران کــردن (١ مــورد)/ ویــران گــشتن (١ مورد) دهکده ویران شود ز جور کدیور ستیزه به جایی رساند سخن که ویران کند خانهای کهن چون به خانة مرغ اشتر پا نهاد خانه ویران گشت و سقف اندر فتاد ٣- معماری ٣-١- فضاهای معماری - آخور/ آخـر: جایگـاهی کـه از گـل و سـنگ بـرای علـف و کـاه و جـو خـوردن چهارپایان سازند، معلف ، طویله (٦ مورد) برای هر خری، آخور نمی بندند.
- بتخانــه / بتکــده: خانــه بــت ، جــایی کــه بــت هــا را در آن بگذارنــد، معبــد بت پرستان (٣ مورد) چون کرم کردگار جلوه کند کعبه را پست کند روزگار بتکدة آزری - برزن: محله ، کوی، بخش کوچکی از شهر (٢ مورد) ترافرمانچگونه خواهدبردشهریا برزن چوجانتوتراخوددمی نخواهدبردوتن فرمان - بــستان / بوســتان: بــاغ، بــاغ میــوه؛ جــایی کــه گــل هــای خوشــبو در آن بــسیار باشد؛ گلستان (٢٤ مورد) ز دزدان عجب نیست یغمای بستان چو ناطور رخنه به دیوار دارد در این بوستان گر گدا، گر شه است جدا بهر هر یک، تماشاگه است - بنگاه (بنه گاه): محل گرد آمدن افرادی که در بنه کار می کنند (١ مورد) اعجمی ام، می ندانم من بن و بنگاه را - بند: محبس ، زندان (٤ مورد) بسا سالیان بسته در بند و چاه که شد روز دیگر خداوند جاه - بند: سد، آب بند (١ مورد) بند را آب بردن."