خلاصة:
قرآن کریم بنا بر جایگاه ویژهای که نزد مسلمانان داشته و دارد، از همان ابتدا موجب ظهور علوم و فنون بسیاری نزد مسلمانان گشت. یکی از قدیمیترین علومی که از سویی، برای صیانت از قرآن و از سویی دیگر، تحت تاثیر و در پناه قرآن به وجود آمد، علم نحو عربی است. در مقاله پیشرو، در نظر است به روش کتابخانهای و تجزیه و تحلیل دادهها و تدوین آنها، برای درک هرچه بهتر و بیشتر موقعیت قرآن نسبت به علم نحو، به سوالاتی چون: جایگاه قرآن نزد نحویان بخصوص جایگاه قرآن نزد دو مکتب مشهور نحوی، تاثیرگذاریهای مختلف قرآن بر نحو عربی و غیره، پاسخی تا حد روشن ارائه شود.
همچنان که معلوم خواهد شد، جایگاه و موقعیت قرآن نسبت به علم نحو، همچون دیگر علوم اسلامی، جایگاهی روشن و اساسی بوده و بسیاری از مباحث علم نحو ماخوذ یا مرتبط با خطاب و بیان قرآنی است. لازم به تذکر است از آنجا که قرآن، در قرائتهای مختلف آن متجلّی است، لذا در این مقاله، مراد از این قرائتهای مختلف، قرآن به معنای اعم آن و مراد از قرآن، قرائتهای آن است.
ملخص الجهاز:
"دانشمندان بر این امر اجماع دارند که در زبان عربی و نحو، میتوان به تمام قرائتهای قرآنی؛ خواه متواتر و خواه شاذ، استناد و احتجاج کرد، حتی اگر مخالف قیاس مشهور باشد که در همان مورد خاص، بدان احتجاج میشود و بر آن قیاس نمیشود (سیوطی، بی تا-الف، ص51) و با نگاهی اجمالی به محتویات کتابهای نحوی، به روشنی آشکار میشود که علم نحو از بدو تأسیس آن، ارتباط تنگاتنگی با قرآن داشته و خدمات متقابلی در طول تاریخ میان آن دو صورت گرفته است و نحویان علی رغم روشها و مکاتب مختلفی که داشتهاند، قواعد خود را بر اساس اسلوبهای قرآن و قرائاتهای آن بنا کردهاند و کتابهای آنها مشتمل بر بیشتر قرائتهای قرآنی از متواتر و شاذ، است؛ زیرا قرائتها، موثقترین مأخذ و مهمترین منبعی بودند که نحویان میدانستند قواعد نحوی خود را از آنها استخراج کرده یا قواعد را بدان مستند ساخته و مورد تأیید قرار دهند (سیوطی، بی تا-الف، ص51، مخزومی، 1986م، ص382).
شریک هستند (فراء، 1983م، ج1، صص357 – 358) و فارسی نحوی میگوید که در این قرائت، «أولاد» که مفعول به و منصوب است، میان مضاف و مضاف الیه فاصله انداخته است، به تقدیر: زین لهم قتل شرکائهم أولادهم، و تقدیم و تأخیر در کلام ایجاد شده است و این قبیح بوده و کاربرد اندکی دارد (فارسی، 1991م، ج3، صص414-409، ابن علی، 1993م، ج1، ص506) و مکی نیز آن را به همین دلیل قرائتی ضعیف میداند (مکی، 1981م، ج1، ص454) و طبری به همین قاعده نحوی مورد قبول بصریها که فصل بین مضاف و مضاف الیه را به مفعول، جائز نمیدانند، در رد این قرائت استناد کرده و آن را برگرفته از کلامی غیر فصیح میداند (طبری، 1987م، ج8، ص31)."