خلاصة:
در این که سخن گفتن از حماسه سرایی و گذشته پهلوانی و اسطوره ای ایران زمین ویژگی برجسته و اصلی در سبک خراسانی است تردیدی نیست و در این دوره درخشان، یاد کرد از ایران باستان و حماسه هایش تا قرن پنجم با شدت و سرعت ادامه دارد و پس از آن رو به کاستی می نهد. با فرا رسیدن قرن ششم و گشوده شدن فضای مذهبی، عقلی و عرفانی پیش روی اهل ادب، توجه به حماسه باستانی و ملی ایران نه تنها کم رنگ شد بلکه برخی از شاعران به نفی پهلوانان و قهرمانان حماسی و برتر شمردن اسوه ها و نمونه های مذهبی پرداختند و آنان را بر قهرمانان شاهنامه ترجیح دادند. فضای شعر ستایشی نیز به گونهای پیش رفت که در نظر برخی شاعران، فضایل و خصایل ممدوح برتر از ویژگی های رستم و دیگر پهلوانان حماسی تلقی شد. مقاله حاضر نگاهی اجمالی به دنیای شاهنامه در سبک عراقی (قرن های ششم تا هشتم) خواهد داشت و ارزش تعلیمی شاهنامه را از نظر شاعران و ادیبان بررسی خواهد کرد.
ملخص الجهاز:
بـه عنـوان مثـال ، ايـن ويژگـي در اشـعار خواجوي کرماني خود را برجسته نشان مي دهد: آن کــو روان رســتم زال از حيــاي او چون آب خوي برآورد از خاک سيـستان (خواجوي کرماني ، ۱۳۶۹: ۱۱۰) در صف هيجا کمينه مفـردي از لـشکرت رزم رستم را سراسر مکر و دسـتان يافتـه (همان : ۶۰۶) خواجو با استفاده از نام هاي پهلوانان شاهنامه ، صفاتي براي ممدوح فراهم مي آورد: بهمن دارا نـشين و هرمـز کـسري نـشان حاتم جمشيد قدر و گيو گودرز انتقـام (همان : ۹۲) هرمز بهرام سطوت گيو گودرز انتقـام رستم کاوس رتبت حاتم جمـشيد فـر (همان : ۵۹) مجيرالدين بيلقاني هم گفته است : کــسري جــم مرتبــت کيخــسرو رســتم رکــاب گر عنانش خود بجنبد چرخ و محـور بـشکند (مجيرالدين بيلقاني،۱۳۵۸: ۸۰) و خاقاني نيز با همين رويکرد براي ممدوح خود چنين سروده است : زيبــد منيــژه خادمــه بــانوان چنانــک افراسياب نيزه کـش اخـستان اوسـت (خاقاني، ۱۳۷۴: ۷۴) گــر بــه ملــک افراســياب آيـد عــدو شــاه کيخــسرو مکــان بــاد از ظفــر (همان : ۱۰۷) شاعراني نيز که پيرو سبک عراقي نبوده اند، اين رويه را دنبال کرده اند چنان که اميـر معزي به ممدوح مي گويد: تا پديد آمد در ايام تـو تـاريخ فتـوح در کتب مدروس گشت افسانه افراسـياب (اميرمعزي، ۱۳۸۵: ۶۰) سنايي غزنوي در ستايش حضرت رسـالت صـلوات الله عليـه ايـن نگـرش را دنبـال مي کند و مي گويد: هر که در ميدان مـردي پـيش او يـک دم زنـد رخش او گوساله گردد گر همه رستم بود (سنايي، ۱۳۶۴: ۱۶۶) بـــه نـــوک تازيانـــه برفکنـــدي نهـــاده گـــرز افريـــدون و رســـتم (همان : ۳۷۷) با وجود قرباني کردن پهلوانان شاهنامه پيش پاي ممدوحان ترک نژاد سـلجوقي ، آيـا نمي توان نتيجه گرفت که شاعران رند و زيرک ادب پارسي با مقايسه ممدوح ترک نژاد با پهلوانان شاهنامه اولا به تعريض به او يادآور شده اند که وي جاي چـه کـساني و در سرزمين چه کساني بر تخت نشسته است و ثانياً با گفتن ايـن سـخن کـه تـو از رسـتم رستم تري ، او را در محظوريت ناشي از مقايسه و انطباق قرار مي داده انـد تـا سـرانجام کار به جايي مي رسد که همين ترکان سلجوقي خود را «آل افراسياب » (دهخـدا، ۱۳۷۲: ۱۳۹) معرفي مي کنند تا ضعف و کاستي نژاد خود را بپوشانند؟ ۲- برداشت هاي عرفاني ترديدي نيست که به دليل ارزش هاي مبتني بـر قهرمـاني ، دلاوري و جنگـاوري کـه در حماسه نهفته است و نيز به دليل سختي و صعوبت راه عرفان ، به آساني مي توان به برابر سازي هـاي عرفـاني – حماسـي روي آورد، از ايـن روسـت کـه در متـون حماسـي – عرفاني ، هفت خوان به هفت منزل و اژدهاي سپيد به ديو نفس که سـرانجام بـه دسـت پهلوان عارف کشته مي شود برابرسازي مي شوند.