خلاصة:
تئودیسه جان هیک با عنوان پرورش روح یکی از راهحلهای مطرح در پاسخ به مسألهی شر است که برگرفته از نظریه ایرنائوس است. ادعای هیک در تئودیسه پرورش روح این است که خداوند در جهان کنونی مشکلات و شرور زیادی را پدید آورده تا انسان در رویارویی با آنها و مبارزه و تلاش برای برطرف کردن آنها فضایل والای انسانی و اخلاقی را کسب کند و همانند مسیح شبیه خدا شود. این ادعا از سوی دو تن از فیلسوفان معاصر یعنی استفان تی. دیویس و برایان دیویس بررسی و نقادی شده است. به نظر آنها ادعای هیک صحیح نیست و موارد نقض متعددی برای آن ارائه میدهند. از جمله این موارد این است که اگر شرور به تدریج انسانها را به تکامل نزدیک میکند پس باید انسانهای هر عصری نسبت به اعصار پیش از خود روحانیتر باشند؛ در حالیکه چنین نیست. همچنین برخی شرور از جمله شرور بیوجه و گزاف نه تنها انسان را متکامل نمیکند بلکه گاهی نتیجه برعکس میدهد.
The theodicy of John Hick under the name of “Soul-Making” is one of the famous solutions to the problem of evil. It has been borrowed from Irenaeus. Hick believes that God has created a lot of evils in this world and Man in dealing with life and world’s evils, has attained goodness by confronting with them and becomes like Jesus. Hick’s opinion has been criticized by two contemporary philosophers; Stephen T. Davis and Brian Davis. They say that Hick is not right. In fact, they say that if man becomes more spiritual and moral entity during the process of life, consequently, modern people must be more spiritual and moral than their ancestors, but this has never been true. And again some sufferings, in other words disteleological sufferings, not only do they have any useful effect, but, on the contrary they have opposite result.
ملخص الجهاز:
ادعای هیک در تئودیسه پرورش روح این است که خداوند در جهان کنونی مشکلات و شرور زیادی را پدید آورده تا انسان در رویارویی با آنها و مبارزه و تلاش برای برطرف کردن آنها فضایل والای انسانی و اخلاقی را کسب کند و همانند مسیح شبیه خدا شود.
هیک خود میداند که هنوز مسألهی شرور به طور کامل حل نشده و هنوز شکافهایی وجود دارد که ایده پرورش روح تا اینجا از پاسخگویی به آنها بر نیامده است؛ از جمله همین رنجهای گزاف که هر چند آنها را برای ظهور خصلتهای برجستهی انسانی لازم بدانیم، اما در خیلی از موارد پرورش روح حاصل نمیشود و باید اعتراف کرد این پاسخ ناکارآمد و نپذیرفتنی است و به همین منظور هیک مبنای دیگری، که ریشه در باورهای مسیحیت دارد، را اساس کار خویش قرار داده و بدان متوسل میشود.
عدم تناسب بین فضایل کسب شده با رنجهای منجر به این فضایل اشکال بعدی دیویس به دفاع اختیارگرایانه هیک است و اگرچه همراه با هیک، میپذیرد که فضایل کسب شده توسط انسان که حاصل تلاش و مبارزه اوست، از فضایلی که خداوند به عنوان موهبت و بدون زحمت میبخشد ارزشمندتر است، اما آیا این فضایل کسب شده به تحمل آن همه مصیبت و شر دنیایی میارزد؟ «آیا چنین فضایلی، ارزش آن بهای سنگین را دارد؟» 1 از سوی دیگر استفان دیویس، تئودیسه هیک را با قول به نامحدود بودن قدرت الهی ناسازگار میداند.