خلاصة:
در اینکه افلوطین وحدت شهودی است شکی نیست، اما بر اساس دلایلی چون اطلاق و عدم تناهی احد، تفسیر علیت به فیضان، عدم پذیرش حلول و اتحاد، عدم استقلال اقانیم و در حکم سایه، تصویر و شعاع دانستن کثرات میتوان وحدت شخصی را از عبارات وی برداشت و بازتاب این اعتقاد را در سخنان وی در باب معرفت احد مشاهده کرد. وی با توجه به مراتب نفوس، دستیابی به معرفت را دارای مراتب میداند، ولی احد را برای همگان غیرقابل شناخت حصولی و شهودی میداند و تنها راه رسیدن به او را در فراتر رفتن از شهودی که حاکی از دوگانگی شاهد و مشهود است معرفی میکند، درنتیجه در مرتبهای که با مقام فنای عرفانی تناسب دارد تنها یک حقیقت ادراک میشود.
There is no doubt that Plotinus believes in the intuitive unification, but for some reasons such as totality and limitless of One, interpretation of causality to emission, non acceptance reincarnation and unity, non independence of Persons, knowing the manifolds as image and ray, of one can infer personal unity from his expressions and its reflection in his theory about the knowledge f One. He, on the basis of various kinds of souls, emphasizes on the diverse stages of Knowledge. According to Plotinus the One is utterly unknowable both intuitively and intuitionally, and the only way to receive him is to transcend Intuition which represents the duality of witness and witnessed. As a result in the stage which correspondence to mystical inexistence there is only one reality percept.
ملخص الجهاز:
"به تعبیر برخی «چگونه میتوان وجود را منحصر در چیزی دانست که خود موجود نیست؟» 2 افلوطین تصریح میکند که احد «فوق وجود و ورای هستی» است، 3 اما مراد وی از سلب وجود یا فوق وجود بودن، ماهیت یا عدم بودن نیست، بلکه مراد وی این است که احد در عین واقعیت داشتن، فوق وجود امکانی و به معنای دقیقتر فوق وجود متعین است.
1 به عبارت دیگر او وجودی که ملازم با لوازمی چون محدودیت است از احد سلب میکند، زیرا احد را نامحدود، بدون تعین و عاری از هرگونه تقید و تحدید میشمارد، اما بدون هیچ شکی هستی و تحقق را برای احد ثابت میداند و هرگز مراد او از سلب وجود نسبت دادن عدم به ذات احد نیست، زیرا از آنجا که نفی وجود از چیزی با اتصاف آن به عدم برابر است مسلم است که افلوطین احد را عدم یا نیستی مطلق و صرف یک اعتبار ذهن که هیچ حقیقتی ندارد نمیداند، زیرا در غیر این صورت سخن گفتن دربارهی هیچ مطلق که اصلا حقیقتی ندارد بیمعناست، 2 بلکه او را او به علت اطلاق و بینهایت و بیحد بودنش فوق وجود میداند.
1 به تعبیر وی «اصلا موجودی که از دیگری بر میآید و اصل اثر در او از دیگری ناشی است و چگونگی خود را هم از دیگری کسب کرده است، چگونه میتواند هستی مستقلی داشته باشد؟» 2 با بررسی دیدگاه وی راجع به آفرینش و فیضان اینگونه به نظر میرسد که احد تنها حقیقت و واقعیت مستقل، 3 محض و مطلقی است که به واقع هست و سایر مراتب چون عقل، نفس و کثرات تماما سایهها و تصاویر آن به حساب میآیند."