خلاصة:
پژوهش حاضر می کوشد چگونگی حضور اندیشه های خیام را، به عنوان یکی از مفاهیم پر بسامد، در شعر عبدالوهاب البیاتی شاعر نام-آشنای عراقی بررسی کند و برای انجام این کار دو دفتر شعری «الذی یاتی ولا یاتی» و «الموت فی الحیاه» که بیشترین توجه را به خیام دارند، مورد بررسی قرار گرفته اند. در این مقاله خیام به سه شکل در شعر بیاتی بازیابی شده و مورد کنکاش قرار گرفته است. نخست ذکر نام خیام و توصیف او، دوم اندیشه های خیامی که شاعر تحت تاثیر آن ها به سرودن پرداخته است و پس از آن بررسی نقاب خیام که یکی از تکنیک های جدید و پر کاربرد در شعر معاصر عرب است. همچنین این پژوهش به جنبه ای دیگر از تاثیرپذیری بیاتی از خیام یعنی رباعی سرایی پرداخته است. خواننده درخواهد یافت که بیاتی زندگی، شخصیت و تفکرات خیام را به عنوان همزادی برای خود در نظر گرفته و به شعرش وارد کرده است و با نسبت دادن بسیاری از ویژگی های جدید به خیام، از او اسطوره ای می سازد که تمام ویژگی های مورد نظر شاعر انقلابی را داراست. خیام در بسیاری از سروده ها خود شاعر است و به یقین نیشابور جایگاه خیام و شهر آرمانی بیاتی، همان بغداد، زادگاه اوست.
ملخص الجهاز:
com"/> دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی چکیده پژوهش حاضر میکوشد چگونگی حضور اندیشههای خیام را، به عنوان یکی از مفاهیم پر بسامد، در شعر عبدالوهاب البیاتی شاعر نامآشنای عراقی بررسی کند و برای انجام این کار دو دفتر شعری «الذی یأتی ولا یأتی» و «الموت فی الحیاة» که بیشترین توجه را به خیام دارند، مورد بررسی قرار گرفتهاند.
(بیاتی، 1993: 56) «عایشه» در شعر بیاتی نماد «شادی و طراوت و روح» از دست رفته است؛ «روحی شاد و پرنشاط و نورانی» که میتوانست در عراقی آباد و آرام و به دور از قتل و زور و فشار بیگانه تجلی پیدا کند و از این حیث، سخنگفتن از دوری و هجران عایشه و تأثر و تحسر پیوستة شاعر، میتواند بیانی رمزی از افسردگیها و رنجهای تبعید باشد که در رابطهای تشبیهی و تمثیلی، یادآور درد و رنجهای فراق و دوری «عاشق و معشوق» نیز میتواند بود؛ مثلا در قطعة «مرثیة عایشه» آنگاه که میگوید: عائشه عادت مع الشتاء للبستان/ صفصافه عاریه الأوراق/ تبکی علی الفرات/ تصنع من دموعها، حارسه الأموات/ تاجا لحب مات (همان، 1972: 135) ترجمه: عایشه همراه با زمستان به بستان بازگشت/ - بیدی بیبرگ –/ بر فرات گریه میکند –/ و نگهبان مردگان از اشکهای آن –/ تاجی برای عشقی مرده میسازد «عایشه» را «عشقی مرده» میداند که گرفتار «زمستان» شده است و «همراه زمستان بودن» (مجازا سرما و یخزدگی) میتواند تصویری نمادین از سردی یأس و ناامیدی باشد و به طور کلی، «زمستان»، «بید بیبرگ»، «مردگان»، «اشک» و «گریه کردن»، همگی بیانی رمزی از حالات اندوه و دلمردگی و بیعشقی به شمار میآیند.