ملخص الجهاز:
معنا دادن از نظر اینها چیزی نیست جز اینکه بفهمیم زمانی که در اختیار داریم باارزش است و چیز دیگری در اختیار نداریم؛ برای مثال کسی که عاشقانه یا اخلاقی زندگی میکند یا در راه عدالت، جستوجوی علمی یا کمکردن رنج انسانها زندگی میکند، زندگی او به ارزشهای اصیل معطوف است و او از نوع زیستنش راضی است؛ زیرا معنا دو سویه دارد: یک سویه ابژکتیو و یک سویه سوبژکتیو؛ یعنی یک سویهاش این است آن کاری که انجام میدهید چطور کاری است؛کاری مهم یا کاری اخلاقی است؟و یک سویهاش این است که چه حسی به این نوع کار دارید؟ آیا از انجام آن راضی میشوید یا خیر؟ اگر واقعا ملاک معناداری را این قرار بدهیم که کار مهم و باارزشی انجام بدهیم و آن کار واجد اهمیت و ارزش است و ما احساس مثبت، عشق و میلی به انجام آن کار داریم، چه فرقی میکند که زمانی محدود در اختیار داشته باشیم یا زمانی نامحدود.
آنها از طرفی میگویند زندگی بیمحتوا، رنجآلود و بیمعناست و از طرفی هم میگویند مرگ آن را تمام کند، بهتر است؛ اما اگر فرض کنیم زندگی کسی عاشقانه، اخلاقی یا جدی است و صاحب آن زندگی به کارهای مهم میپردازد و دوست دارد به این زندگی ادامه دهد و زندگی باشکوهی دارد هرچقدر زمان بیشتری در اختیار داشته باشد، زندگی او پرمحتواتر و باارزشتر میشود؛ درواقع چنین کسی هرچقدر زمان بیشتری در اختیار داشته باشد، زمان بیشتری برای عشق ورزیدن، تجربه کردن، فهمیدن و پرواز خواهد داشت؛ بنابراین بهنوعی ابدیت ظرفی برای شکوفایی استعدادهای جنبههای برتر وجود این شخص میشود.