ملخص الجهاز:
"پرسش اصلی در این مبحث چنین است:«آیا قرآن تمام یا بخشی از عناصر قصههای خود را از منابع دیگر همچون تورات اخذ کرده است؟»طبیعت این بحث چنان است که از آغاز، بسیاری را برمیآشوباند و به غوغا وامیدارد.
چگونه این انگیزش فراهم میگردد،اگر مخاطب هرگز نتواند با فضا و شخصیتها و رویدادهای قصه ارتباط برقرار کند؟ به این ترتیب،شرط بلاغت قرآنی است که عناصر قصههایش را عمدتا از مواد آشنای ذهن مخاطبان آن روز جزیرة العرب اخذ کند،لیکن بهگونهای که همهء مردم جهان،در آن روزگار و همهء روزگاران،بتوانند با آنها ارتباط روحی برقرار نمایند.
آیا این مرد با آن کس که مردم را به عدل فرمان میدهد و خود بر راه راست میرود برابر است؟ در اینجا،قرآن میخواهد میان همهء آدمهای دلمردهء سکونیافته و انسانهای حیاتمند پرشور حاضر در صحنهء اجتماع مقایسهای برقرار سازد،بیآن که هرگز فردی با نام خاص یا رنگ و نژاد و قوم و مکان معین را درنظر داشته باشد.
حتی گسترش نقش زلیخا در حوادث گوناگون این قصه نیز کاملا طبیعی و متناسب با شأن و جایگاهی است که واقعا دارد.
قرآن به این نیاز پاسخ میدهد و در قصهء پیامبران پیشین،فراوان از این معجزات یاد میکند تا به آنان بگوید که این نیاز چندان صادقانه نیست و بسیاری از امم پیشین پس از دیدن آن معجزات نیز ایمان نیاوردند: و لو اننا نزلنا الیهم الملئکة و کلمهم الموتی و حشرنا علیهم کل شیء قبلا ما کانوا لیؤمنوا الا ان یشاء الله و لکن اکثرهم یجهلون.
از نمونههای التفات،سخنی دربارهء مسیح است که ناگاه به گفتار خود او(-غایب به متکلم)تبدیل میشود: مریم گفت:ای پروردگار من،چگونه مرا فرزندی باشد،در حالی که بشری به من دست نزده است؟گفت:بدینسان که خدا هرچه بخواهد میآفریند."