خلاصة:
بحث درباب وجود آدمی، حقیقت و مقام او در عالم تکوین، بعنوان یکی از مباحث مهم فلسفی همواره مورد نظر فیلسوفان بوده است. حکمای مسلمان نیز در مباحث خود به بحث دربارة انسان پرداختهاند. نکته مهم و اساسی در باب انسانشناسی، سخن از حقیقت انسان بعنوان موجودی متمایز و برگزیده در میان سایر موجودات است. ابوالحسن عامری نیشابوری، فیلسوف ایرانی مسلمان، از جمله کسانی است که دربارة حقیقت انسان مباحثی را در فلسفهورزی خود مطرح کرده است که نویسندگان را برآن داشته، نظریات وی را با آراء صدرالمتالهین بعنوان فیلسوفی دارای نظریات نو در باب حقیقت انسان و بعنوان یک حکیم مرجع، به مقایسه و تحلیل بگذارد و وجوه اختلاف و اشتراک آنها را نمایان سازد. در این میان، تلقی آن دو از انسان بعنوان مخلوق خداوند و مرکب از نفس و بدن و تلقی نفس بعنوان حقیقت انسان و درنتیجه، تقابل با دیدگاههای مادهباورانه را میتوان از نقاط اشتراک و تفاوت دیدگاه آنها پیرامون رابطه نفس و بدن و نحوة ارتباط آن دو را میتوان از نقاط اختلاف آنها قلمداد کرد. ملاصدرا رابطه نفس و بدن را یک رابطه لزومی و وجودی میداند و روح بخاری را واسطة میان آن دو میداند و با طرح نظریة جسمانیة الحدوث، نظری جامعتر را ارئه میدهد، درحالی که عامری رابطة نفس و بدن را رابطهیی عرضی قلمداد میکند و تبیین روشنی از توجیه این رابطه ارئه نمیدهد. همچنین آنها هردو عقل را از مراتب نفس و باعث تمایز انسان از سایر موجودات و ملاک در حقیقت انسان میدانند.
ملخص الجهاز:
ملاصدرا رابطه نفس و بدن را یک رابطه لزومی و وجودی میداند و روح بخاری را واسطة میان آن دو میداند و با طرح نظریة جسمانیة الحدوث، نظری جامعتر را ارئه میدهد، درحالی که عامری رابطة نفس و بدن را رابطهیی عرضی قلمداد میکند و تبیین روشنی از توجیه این رابطه ارئه نمیدهد.
آنچه ملاصدرا بعنوان نظریهیی نو در باب انسانشناسی مطرح میکند بحث جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس است در این میان، تکیه نگارندگان بر آثار تألیفی ملاصدرا و عامری است و بنا را برآن نهادهاند که صرفا با توجه به آثار خود آنها به تحلیل مباحث انسانشناسی و تبیین حقیقت انسان بپردازند.
( ) بنابرین صدرالمتألهین نیز در باب عناصر تشکیلدهنده انسان، نظر عامری را تصدیق میکند و معتقد است انسان مرکب از جسم و نفس است.
اما با همه این اوصاف، دیدگاه عامری و ملاصدرا در باب تعریف نفس یکسان است و هر دو همچون ارسطو از نفس بعنوان کمال اول برای جسم طبیعی آلی، نام میبرند.
زیرا ملاصدرا خود به این نکته اشاره میکند و معتقد است منظور وی از سابق بودن نفس بر بدن بمعنای قدم نفس و یا پذیرش تناسخ نیست: النفس الآدمیة کینونة سابقة علی البدن من غیر لزوم التناسخ و لا استیجاب قدم النفس کما اشتهر عن افلاطون...
از نظر وی، انسانی که در این جهان زندگی میکند و مرکب از نفس و بدن است، انسان طبیعی است.
در مقابل، ملاصدرا ابتدا با طرح نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس به جسمانی بودن نفس در ابتدای وجود و تجرد آن در ادامه حیات خود معتقد است.