ملخص الجهاز:
دین و باور دینی دراندیشه متأخر ویتگنشتاین/نواب مقربی* ویتگنشتاین، بنابر رأی مشهور، صاحب دو مکتب عمده ی فلسفی است که هر یک تحولی عظیم در جهان فلسفه پدید آورده است؛ مکتب نخست بیشتر در کتاب مشهور رساله منطقی- فلسفی (1922)پدیدار شده و مکتب دوم در کتاب پارادایم گونه پژوهش های فلسفی (1953).
هرچند ویتگنشتاین در دوره دوم فلسفه ورزی خود آشکارا در هیچ اثر مستقلی درباره دین و باور دینی سخن نگفته است ولی از فلسفه متأخر وی چنین بر می آید که باورهای دینی از جنس فرضیه هایی علمی نیستند که نیازمند برهان باشند بلکه از جنس تصویر و پیش زمینه ای هستند که مومن زندگی خود را برپایه آن تنظیم و تنسیق می کند.
زیرا بیرون از شاکله مفهومی ای که پذیرفته ایم نمی توانیم بپرسیم که آیا خدا واقعا وجود دارد یا نه، مومنان در شاکله مفهومی خود یا در «بازی زبانی» خود مفهوم خدا را از پیش فرض می کنند و سخن گفتن درباره خدا دربیرون از مرزهای این شاکله مفهومی ممکن نیست.
پاره ای عقیده دارند که شق دوم منظور نظر ویتگنشتاین بوده است، ولی اظهار حکم قطعی در این مورد نمی بایست کرد زیرا هیچ گواهی وجود ندارد که بر پایه آن بتوان ادعا کرد ویتگنشتاین از فقدان باور دینی خود ناخرسند بوده است.
نظریه معنا و بازی زبانی و شیوه زیست ما را در فهم تلقی ویتگنشتاین از دین چونان عمل اجتماعی و تصویر یاری می رسانند، و نفی زبان خصوصی و تبعیت از قاعده در فهم این گفته مناقشه برانگیز ویتگنشتاین: «الهیات چونان دستور زبان».