خلاصة:
در این مقاله، ابتدا ققنوس در اساطیر جهان اجمالا بررسی میشود و نقش این پرنده در ادبیات فارسی کهن و معاصر مورد بررسی و رمزگشایی قرار میگیرد و نیز وجه نمادین این پرنده اسطورهای مشخص میشود. سپس با تحلیل نمونهای از ظهور این پرنده در ادبیات جهان، در داستان ققنوس نوشته رماننویس انگلیسی، "سیلویا تانزد وارنر" به شباهتها و تفاوتهای این پرنده با آنچه در ادبیات ایران آمده، پرداخته میشود.
ملخص الجهاز:
"دریغ که صدای آنان را کسی نشنید: «آن جا هزار ققنوس آتش گرفته است؛ اما صدای بال زدنشان را در اوج، اوج مردن، اوج دوباره زادن نشنیدهایم هرگز»(شفیعی کدکنی، 1357: 53-54) وی در شعر دیگر با عنوان "صدای بال ققنوسان" صبور پیر، خنیاگر پارین و پیرارین را مخاطب قرار میدهد که: «شنیدی یا نه آن آواز خونین را؟ نه آواز پر جبریل، صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است که بالافشان مرگی دیگر، اندر آرزوی زادنی دیگر، حریقی دودناک افروخته در این شب تاریک در آن سوی بهار و آن سوی پاییز: نه چندان دور، همین نزدیک.
خاکستر خجسته ققنوسی را بر این گروه مرده بیفشان»(همان: 69) ققنوس در ادبیات معاصر نماد شاعری است تنها، عاشقی راستین، آنانکه جان بر سر اعتقاد و ایمان خویش مینهند و کسی صدایشان را نمیشنود و هم آنانکه در راه مبارزه با ظلم و آگاهی بخشیدن در آتش بیداد ناکسان میسوزند اما دوباره در هیأت عاشقان دیگر به حیات خود ادامه میدهند.
"لرد استرابری" در این داستان نجیبزادهای پرندهباز است؛ یعنی دوستدار فرهنگ، هویت، آرمانها و آرزوهای خود و ملت خود که تمام توان خویش را صرف نگهداری پرندگان (هویت خودی) میکند و آشیانه و محیطی فراهم میآورد تا یکایک عناصر هویتی و آرمانهای خود را بتواند نگه دارد؛ در حقیقت آشیانه پرندگان نماد محیطی است که همه عناصر فرهنگی و هویتی را در خود جای دارد و برای هر کدام محیط مناسبی فراهم آورده است."