خلاصة:
این مقاله با استفاده از الگوی «روششناسی بنیادین» درصدد است مبانی و جهتگیریهای فلسفی دخیل در نظریههای جامعهشناسی دین را بررسی کند. جامعهشناسان با تکیه بر اصول و مبادی نظری خاص، به تحلیل دین پرداخته و به جهتگیریهایی همچون نگاه مادهانگارانه به دین، محوریت انسان و منافع دنیوی او، استفاده از معرفت حسی و روش تجربی در تحلیل دین و درنهایت، بازکاوی منشأ دین و توجیه کارکردی آن ملتزم شدهاند. جهتگیریهای مزبور، تعارض جامعهشناسی و دین، تقلیلگرایی، تساهل و تسامح روششناختی و نیز تقویت سکولاریزم و پلورالیزم مذهبی و اجتماعی و درپیآن، گردن نهادن به جنبشهای مذهبی متکثر و متضاد را موجب شده است. این درحالی است که اگر جامعهشناسان در طرح نظریههای خود، به مبانی دیگری ملتزم میشدند بسیاری از پیامدهای معرفتی، اجتماعی و فرهنگی فرصت بروز نمییافت و وضع مذهب در جامعة نوین بهگونهای دیگر رقم میخورد.
Using the model of "fundamental methodology"، the present paper seeks to investigate the philosophical principles and orientations involved in sociological theories of religion. Relying on certain theoretical principles and foundations، sociologists analyze religion and act according to such orientations as materialist look at religion، centrality of man and his worldly benefits، use of empirical knowledge and an experience-based method to analyze religion، and finally reanalysis of the origin religion and justification of its function. Aforementioned orientations lead to a conflict between religion and sociology، reductionism، methodological tolerance and indulgence، and reinforcement of religious and social secularism and pluralism which result in obedience to multiple and contradictory religious movements. But، if sociologists act according to other principles in formulating their theories، this will not pave the way for many of epistemic، social and cultural effects and the state of religion in modern society will be otherwise.
ملخص الجهاز:
"روششناسی بنیادین بهمثابة یک چارچوب نظری روششناسی بنیادین بهعنوان یک چارچوب نظری، بر این اصل تأکید میورزد که نظریههای جامعهشناختی دین مانند هر نظریهای دیگر، مسبوق به مبانی و پیشفرضهای نظری است که بررسی خود مبانی و جهتگیریها و بازکاوی بازتابهای معرفتی و فرهنگی منتج از جهتگیریهای فلسفی، زمینة ارزیابی صلاحیت و عدم صلاحیت نظریهها در مطالعه دین را فراهم میکند.
تأکید بر اینکه دین بازتاب تأملات فکری بشر و صورت تکاملیافته و یا واکنش خردمندانه به اندیشة ابتدایی است (عقلگرایان) (باوی، 2005، ص 12-15)؛ نتیجة تحلیل عقلانی مرگ و رؤیاست (اسپنسر) (موریس، 1383، ص 134)؛ برایند برخورد عقلانی انسان ابتدایی با گزارههای متافیزیکی است (تایلر) (موریس، 1383، ص 138)؛ شیوة تحلیل عقلانی پدیدههای طبیعی و انسانی است (فریزر) (فریزر، 1925، ص 56)؛ جامعه (همان نیروی بی و نام و نشان «مانا»)، هیجانات مذهبی، تجارت دینی، قدرت اخلاقی و نمادهای مذهبی- اجتماعی را موجب میشود (دورکیم) (رابرتسون، 1969، ص 47)، همه گویای این واقعیت است که پژوهشگران اجتماعی دین بنابر تعلقات روششناختی، راه تبیین پدیدهها را بررسی خاستگاه انسانی پدیدهها میدانستند.
ویتگنشتاین در نقد فریزر، ویژگی تسامحنگری در مطالعة دین را به فرهنگ و زمان جامعهشناسان نسبت میدهد و معتقد است: فرهنگ حاکم بر دوران جامعهشناسی، فرهنگ ستایش علم است (زندیه، 1386)؛ چیزی که سبب خوشبینی فریزر به پیشرفتهای فناوری، عامل دلگرمی وبر در طرح عقلانیت «معطوف به هدف» بهعنوان شاخصة تمدن غرب و عنصر کلیدی در پیشرفت اقتصادی، و علت دلخوشی دورکیم به وحدت رویة علوم اجتماعی و طبیعی گردیده بود."