خلاصة:
ورود نظام سرمایه داری اروپای غربی به ایران از دوره قاجار، ضمن تأثیر بر ساختارهای
سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، با موانع عمدهای نیز مواجه شد.
عشایر ایران در فاصلهی دوره قاجار تا پایان دوره پهلوی اول، هم متأثر از این نظام
سرمایه داری بودند و هم به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه صنعتی ایران عمل کردند.
طی این دوره، تقسیم جامعه ایران به قطعات مختلف از سوی ایلات یکی از علل اساسی
فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمیهای مداوم داخلی بود، ضمن آن که این عشایر با
قدرتهای خارجی همچون روسیه، بریتانیا و آلمان مناسباتی را بر قرار میکردند و
غالبا نیز در راستای سیاستهای استعماری آنها گام بر میداشتند. از سوی دیگر،
سیاستهای رضا شاه پهلوی در قبال عشایر و ظاهرا به منظور ایجاد دولت مدرن، تأثیرات
متفاوتی بر آنان گذاشت که در مجموع برای ایلات مخرب و خانمان بر انداز بود. این
سیاستها نه تنها اهداف رضاشاه را در راستای ایجاد دولت مدرن محقق نساخت، بلکه
باعث شد تا اقلیتهای قومی یک ائتلاف واقعی در برابر روند «فارسی سازی» رژیم به
وجود آورند و به دنبال کناره گیری رضا شاه دیگر بار زندگی شبانکارگی خود را در پیش
گیرند.
ملخص الجهاز:
"طی این دوره، تقسیم جامعه ایران به قطعات مختلف از سوی ایلات یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمیهای مداوم داخلی بود، ضمن آن که این عشایر با قدرتهای خارجی همچون روسیه، بریتانیا و آلمان مناسباتی را بر قرار میکردند و غالبا نیز در راستای سیاستهای استعماری آنها گام بر میداشتند.
6 این ایلات و عشایر، با تهدیدهای مداوم خطری جدی برای جامعه روستا نشین بودند و آنان را به حمایت نظامی خوانین متکی می ساختند، که خود این مسئله یکی از عواملی بود که در کنار مسائلی همچون پراکندگی زمینهای قابل کشت، کمبود باران و مشکل تأمین آب زراعی و استقرار نظام سهم بری،نسق داری و عدم کشت ثابت مزارع و از سوی دیگر شهرنشینی اربابان، آن پویایی لازم برای تحولات درونزا را از روستاهای ایران سلب کرد.
ایلات به دلیل شیوه زیست متناسب با تولید شبانی، یعنی تحرک و سازمان پذیری و همچنین به دلیل همبستگیهای قومی و نژادی از قابلیت و آمادگی رزمی قابل توجهی برخوردار بودند که از یک سو فعل و انفعالات و رشد نیروهای مولد را خنثی میکرد و از سوی دیگر «ایلخانان» با اتکا بر قابلیت رزمی ایل و نظام قدرت مبتنی بر پدرسالاری معمولا مناطقی از کشور را تحت سیطره سیاسی خود داشتند و با وجود تقبل حاکمیت مرکزی و یا حاکمیت منطقهای، قلمرو خود را حفظ و از پیوستگی آن با سایر مناطق به اشکال مختلف جلوگیری میکردند و این امر یکی از موانع اساسی یکپارچه شدن بازار داخلی و پیدایش و بسط مناسبات سرمایهداری بود."