خلاصة:
Generally speaking، Peripatetic philosophers have advocated a theory of pure incorporeals (intellects) world which can be called “intellects theory”. In order to justify the way of emanation of intellects، they have used the famous rule of “alvahed”، according to which any single cause can lead to only one single effect; therefore، one cause cannot be led to many effects. On the other hand، being affected by the ancient cosmology، the Peripatetic philosophy believes in numerical correspondence between the number of intellects and nine spheres، and therefore limits the number of intellects to only nine. Fakhr-e Razi was against this idea and also the idea of the mentioned correspondence. Striving after defining a new replacement، he introduced “the theory of spirits” with theological flavour. Although it seems that this theory is different from philosophers’ from a conceptual and fundamental point of view، further analysis shows that these two have many key components in common.
ملخص الجهاز:
اگر چه فخر رازی در برخی از کتابهای خود بر سبیل فیلسوفان مشاء رفتار کرده و صدور کثیر از واحد را نپذیرفته است اما وی در آثار دقیق فلسفی خود مانند المباحث المشرقیة، کتاب النفس و الروح و شرح قواهما، الأربعین فی اصول الدین و بالاخره المطالب العالیة به نقد این قاعده میپردازد.
همچنین در آخرین اثر خود، المطالب العالیة، در بیان ادله اثبات قادر مختار بودن خداوند، قاعدة الواحد را نفی کرده و بر آن است که حصر معلول واحد برای فاعل واحد، حصر باطلی است؛ زیرا در این صورت تمام اشیاء باید رابطه علت و معلولی با یکدیگر داشته و هر ذره از ذرات عالم می بایست فاعل ذرهای دیگر باشد که البته بطلان این امر واضح است (رازی، بیتا: 89-90).
23 امّا این پرسش قابل طرح است که از این دیدگاه چگونه میتوان صدور عقول و افلاك نه گانه و نفوس و اجسام بىشمار را از خداوند متعال به واسطه عقل اوّل توجیه کرد؟ اگر عقل اوّل مثل واجب تعالى «واحد من جميع الجهات» باشد پس جز عقل چيز ديگرى از آن به وجود نمىآيد و اين سلسله هرگز به پيدايش اجسام منتهى نمىشود.
به عنوان مثال او در کتاب المباحث المشرقيه بر اساس قاعدة الواحد، عقل فعال را عامل نفوس انسانی دانسته و آنرا متمایز از واجب الوجود میداند 26 اما چنانكه در پايان مطلب بدان اشاره ميكند، مسأله فوق را مستند به قاعدة الواحد کرده و از آنجا كه وي منتقد قاعده مذكور است، بهدست میآید كه اين مطلب نظر اصلي فخر رازي در خصوص عقول به طور كلي و عقل فعال به طور خاص نميتواند باشد.