خلاصة:
بهمننامه از منظومههای پهلوانیای است که پس از شاهنامه و به سیاق اثر عظیم فردوسی سروده شد. این اثر ذکر پهلوانیهای بهمن ـ پسر اسفندیارـ و ثبات او در انتقامجویی از خاندان رستم، پس از مرگ او است؛ اما خویشکاریهای بهمن در بسیاری موارد بیشتر از آنکه حماسی و پهلوانی باشد، به شکلی ضدحماسی جلوهگر شده و در مغایرت با پیشفرضهای الگویی در رابطه با یک پهلوان حماسی است. رعایت نکردن چهارچوب ساختاری حماسه و بیمقدمه واردشدن بهمن ـ به عنوان قهرمان ـ به داستان، شکستهای پیدرپی بهمن، کمرنگ بودن فره ایزدی در او و کمفروغ بودن مشروعیتش به عنوان پادشاهی آرمانی، نبرد با یلان سیستانی و به آتش کشاندن سیستان به جای مبارزه با انیران و اهریمنان، نداشتن خویشکاری نبرد با زیانکاران، پشت سرگزاردن هفتخانی آرام و بدون مبارزه و شکست او در تنها نبردش با زیانکاری چون اژدها، از مهمترین عواملی هستند که انتظار مخاطب حماسه را برای مواجهشدن با پهلوانی/ شاهی نمونه و آرمانی برآورده نساخته و عظمتی را که لازمة حماسه است، به او یادآور نمیشوند. به نظر میرسد قرار دادن رستم و خاندانش به عنوان هماوردان بهمن، نیز در شکلگیری چنین تناقضاتی نقش داشته و زیربنای ساختاری تفکر سراینده که ناخودآگاه رستم را ابرمرد دنیای حماسه میداند، بر فضای اثر غلبه کرده و پهلوانی را پرورانده که خویشکاریهایش در مقابل یلان سیستانی بسیار ضعیف و کمفروغ جلوه میکند.
ملخص الجهاز:
رعایت نکردن چهارچوب ساختاری حماسه و بی مقدمه واردشدن بهمن ـ به عنوان قهرمان ـ به داستان ، شکست های پی درپی بهمن ، کمرنگ بودن فـره ایـزدی در او و کم فروغ بودن مشروعیتش به عنوان پادشاهی آرمانی ، نبرد با یلان سیستانی و به آتش کشاندن سیستان به جای مبارزه با انیران و اهریمنان ، نداشـتن خویشـکاری نبـرد بـا زیانکاران ، پشت سرگزاردن هفت خانی آرام و بـدون مبـارزه و شکسـت او در تنهـا نبردش با زیانکاری چون اژدها، از مهم تـرین عـواملی هسـتند کـه انتظـار مخاطـب حماسه را برای مواجه شدن با پهلوانی / شاهی نمونـه و آرمـانی بـرآورده نسـاخته و عظمتی را که لازمة حماسه است ، به او یادآور نمی شوند.
بهمـن نامـه یکـی از ایـن نـوع منظومه هاست که سرایندة آن ـ با وجود تأثیرپذیری بسیار زیاد از شاهنامه ـ نتوانسـته قهرمانی یکه برای منظومه اش بپروراند و خویشکاری های بهمن در بسیاری مـوارد بـا پیش فرض های الگویی دربارة پهلوان ، مباینت داشته و در تعارض است ؛ شاید داشـتن این ویژگی سبب شده که محققانی چون وحیدیان و مختاری آن را ضدحماسه و پایان حماسه بدانند ١.
به رغم آنکه پهلوانان دیگر در خدمت پادشـاهی هستند و برای حفظ تاج و تخت شاهان می جنگند و می کوشند، بهمن پادشاهی است که خود به میدان مبارزه می رود و با یلان سیستان مقابله می کند و حتی سیستان را به آتش می کشد: وزآن پـس بـه ویــرانی آوردرای درآوردکـــاخ بلنــدش ز پـــای یکی آتشـی سـهمگین برفروخـت همه سیستان را به آتـش بسـوخت روان کــــردرودازلــب هیرمنــد سوی شهـر تا پست کــرد و بکنـد (بهمن نامه ، ١٣٧٠: ٣٢١) مختاری هجوم بهمن بر زال و غارت سیستان را هجوم تاریخ بر حماسه می داند: در این کوبش همه تعینات مادی حماسه و اسطوره و نشانه های استقرار آن بر زمین از میان می رود.