خلاصة:
ادبیات تطبیقی شاخه ای از تاریخ ادبی است که در فرانسه در اوایل قرن نوزدهم میلادی، پس از دیـگر گرایـش های علمی تطبیقی پدید آمد، و در آغاز به بررسی تاثیر متقابل ادبیات فرانسه و ادبیات دیگر کشورهای همسایة اروپایی آن می پرداخت ، ولی در قرن بیستم به صورت نوعی تاریخ روابط ادبی جهانی درآمد، هرچند امروزه توجه ادبیات تطبیقی عموما معطوف به بررسی چگونگی تاثیر پذیری آثار نویسندگان دو یا چند کشور از یکدیگر است . زبان فارسی و اردو نزدیکترین زبانهای امروزی جهان هستند. اردو از شاخة زبانهای آریایی است و از سنسکریت سرچشمه گرفته ، ولی چون در محیط فارسی رشد کرده، شدیدا تحت تاثیر فارسی قرار گرفته است . این تاثیر خصوصا در ادبیات اردو تا آن حد است که شعر اردو را پرتو شعر فارسی گفته اند. از میان شاعران برجستة معاصر، ن.م. راشد (نذر محمد راشد)، شاعری توانا و زبردست است که «پدر شعر نو اردو» شناخته شده است . ن.م.راشد «نیما یوشیج پاکستان» لقب یافته است ؛ زیرا علاوه بر نظریه پردازی در شعر نو، رنگی تازه به شعر و قالبی نو به افکار و احساسات لطیف خویش داده است . مسالة اصلی این مقاله بررسی و مقایسة شعر نو و موضوعات مشترک شعر ن.م. راشد و نیما یوشیج ، نظریه پردازان شعر نو پاکستان و ایران است . از طرف دیگر، در این مقایسه به میزان و نوع اثر پذیری راشد از زبان و ادبیات فارسی اشاره خواهد شد.
ملخص الجهاز:
"این قطعه شعر از نمونه های سمبولیسم اجتماعی شعری نیماست و در آن احساس نفرت عمیق از شومی روزگار و آرزوی تغییر و تحول اوضاع اجتماعی دیده می شود: «هان ای شب شوم وحشت انگیز !/تا چند زنی به جانم آتش ؟/یا چشم مرا ز جای برکن ،/یا پرده ز روی خود فروکش ،/یا باز گذار تا بمیرم/کز دیدن روزگار سیرم /بگذار به خواب اندر آیم /کز شومی گردش زمانه /یکدم کمتر به یاد آرم/و آزاد شوم ز هر فسانه » (نیمایوشیج ، مجموعة کامل اشعار: ٣٤-٣٦).
راشد نظریه پرداز شعر نو زبان اردو برای تحقق بخشیدن به تغییر شکل و قالب سنتی شعر متحمل رنج های زیادی از طرف سنتگرایان شد؛ به همین سبب ، در شعر «شاعر درمانده» به لحن تند و طنز آمیز آنان را مخاطب ساخت : «زندگی برای تو بستر سنجاب و سمور/و برای من دریوزه گری افرنگ /به طفیل عافیت کوشی آبا؛ /منم ادیب درمانده و بی چاره/خستة فکر معاش!/محتاج پارة نان جوین هستیم /من ، دوستانم ، صدها ارباب وطن /یعنی گل های گلزار افرنگ !/زندگی ، فراموشی آسودة خواب است /تو می دانی که مشرق خدا ندارد/و اگر دارد، در سراپردة نسیان است /تو مسرت منی ، تو بیداری منی /بیا بغلم کن /دو "انا" وقتی جمع می شوند، جهان سوز می شوند/زمانی را که تو در دعاهایت تلاش می کنی /هویدا خواهد شد خود بخود (راشد، کلیات: ٩٣-٩٥)."