خلاصة:
از ادعاهایی که افرادی مانند خیاط، اشعری، ابن تیمیه و... درباره شیعه امامیه مطرح کرده اند تاثیرپذیری عالمان این مکتب از جمله سیدمرتضی از اندیشه های کلامی معتزلیان عقل گراست. اصل این ادعا بزرگان امامیه همچون شیخ مفید و دیگران به طور کلی مردود دانسته اند. این مقاله به صورت جزئی به مصداق پرداخته و با برسی دیدگاه های دو شخصیت تاثیرگذار، یعنی «سید مرتضی» از امامیه و «قاضی عبدالجبار» از معتزله، کوشیده است به اثبات رساند که وی نه تنها تحت تاثیر معتزله و به طور خاص قاضی نبوده، بلکه در آرای خویش از خط اصیل شیعه امامیه متاثر بوده و از آن دفاع کرده است. با این تفاوت که تمام کوشش او بر اثبات آموزه های شیعی به شیوه متکلمان عصر خویش متمرکز بوده است. از آنجا که شاگردی سیدمرتضی نزد عبدالجبار از ادعاهای مطرح در زندگی وی است، اثبات عدم تاثیرپذیری وی از قاضی می تواند در رفع کلی این اتهام نسبت به شیعه نیز کمک کند. به همین دلیل، با نشان دادن موارد اختلاف او با قاضی عبدالجبار در مسائل عمده کلامی در رفع این اتهام کوشیده ایم.
Islamic Sciences and Culture Academy hosainyousefzadeh@yahoo.com Some people like Khayyāṭ، ʾAshʾari، and Ibn Taymiyya have claimed that some Shiite scholars، such as Sayyid Murtaḍā، have been influenced by the theological (kalāmī) views of rationalist Muʾtazila. Some great scholars of Imamiyya such as Shaykh Mufīd have rejected this claim. In this paper، I will compare the views of two figures، the Shiite scholar، Sayyid Murtaḍā، and the Muʾtazila theologian، Qāḍī ʾAbd al- Jabbār، in order to show that Sayyid was not influenced by Muʾtazila in general and Qāḍī ʾAbd al-Jabbār in particular. Moreover، he has defended the original thoughts of Imamiyya، though he defended Imamiyya with the common theological methods of his own time. Sayyid Murtaḍā is alleged to have been a pupil of Qāḍī ʾAbd al-Jabbār، but considerable differences between these two figures can undermine this claim as well.
ملخص الجهاز:
، و مشاهده نمونههایی از اشتراکات شیعه و معتزله در مسائلی مانند توحید و عدل و نیز بهرهگیری از عقل در تبیین و اثبات مسائل کلامی و رد شبهات، این نکته را بهاشتباه برداشت کردهاند که شیعه در مباحث کلامی از معتزله تأثیر پذیرفته است و معتزله و شیعه در کلام با یکدیگر تمایزی ندارند (برای نمونه، نک: مکدرموت، 1372: 521-522؛ مادلونگ، 1387: 131-133؛ محمد العماره، 1408، ج1: 55) و گاهی برخی از آثار بزرگان شیعه در زمرۀ آثار معتزلی معرفی شده است؛ چنانکه صاحب بلاغة القرآن فی آثار القاضی عبدالجبار، امالی سید مرتضی را از آثار معتزله معرفی کرده است (نک: لاشین عبدالفتاح، 1987: 652).
اما درباره این اتهام باید بدانیم که اساسا ملاک اعتزال در نگاه عالمانی مانند خیاط، بلخی، مسعودی و قاضی عبدالجبار اعتقاد به اصول پنجگانه توحید، عدل، وعد و وعید، منزلة بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر است؛ به این معنا که اگر کسی به یکی از این اصول، اعتقادی نداشته باشد، هرچند به باقی آنها معتقد باشد، معتزلی نیست (خیاط، بیتا: 126؛ مسعودی، 1409، ج3: 222-223؛ قاضی عبدالجبار، 1972: 14؛ بغدادی، 1408: 94؛ سبحانی، بیتا، ج3: 240-241).
پس چرا چنین ادعایی درباره شیعیان از جمله سید مرتضی مطرح شده است؟ آیا بدان جهت است که وی همانند معتزله از عقل برای اثبات موضوعهای کلامی بهره برده است؛ یا آنگونه که از برخی آثار بر میآید، وی در اعتقاد به اصل توحید و عدل با معتزلیان هماهنگ است (نک: مکدرموت، 1372: 519 و 522) یا اینکه تشابه دیدگاههای آنان در دیگر موضوعهای کلامی سبب این اتهام شده است؟ این مقاله در پی آن است تا با مقایسه دیدگاههای سید مرتضی و قاضی عبدالجبار معتزلی که از سران معتزله و بنا بر قولی استاد سید مرتضی نیز بوده است (محقق، ۱۳۶۲: ۱۹)، به بررسی این اتهام بپردازد و درستی یا نادرستی آن را روشن سازد.