خلاصة:
استیفن استیچ، یکی از نامدارترین روانشناسان و فیلسوفان حوزههای اخلاق و ذهن است. وی با بهرهگیری و تلفیق سنتهای روانشناسانه و فلسفی در حوزههای مذکور به مرجع بسیاری از پژوهشهای معاصر در روانشناسی اخلاق و فلسفهی ذهن بدل گشته است. پژوهش حاضر با ادعای اینکه نفسشناسی، جهانشناسی و خداشناسی فیلسوفان، سامان نظریهی اخلاق آنان را برخواهد ساخت، به تأثیر نظریهی نفس استیچ در نظرگاه اخلاقی وی خواهد پرداخت. براین اساس، نخست به تحلیل فرااخلاق نظریهی اخلاق وی در دو ساحت معرفتشناسی و وجودشناسی پرداخته و سپس با ارزیابی نفسشناسی وی، درصدد یافتن نسبتهای مابعدالطبیعی میان نفسشناسی و نظریهی اخلاق وی برخواهیم آمد. در پایان با اشاره بهاینکه تلقی غیر دوگانهانگار و شناختی استیچ در نفسشناسی، چگونه ساحتهای یادشده را متاثر نموده، به نگرش وی مبنی بر گذار از روانشناسی متعارف اخلاق به روانشناسی شناختی و رهیافتهای آزمایشگاهی وی در سامان نظریهی اخلاق خواهیم پرداخت.
ملخص الجهاز:
استيچ هرگونه ساختار شبه -زباني و ذهن مند را براي ابتناي نظريه اخلاق علمي، ناکافي ميداند و از اين رو، باور به آنچه تلقي روان شناسي عاميانه از فعل اخلاقي است را مترادف با قائل شدن به نظريه جمله -ذهني(Mental Sentence Theory) درباره اخلاق ميداند(١٩٨٧ ,Russow).
به عقيده استيچ ، نظريه جمله -ذهني تنها ميتواند شيوه تحليل محتواي ذهني فاعل فعل اخلاقي را روشن نمايد و از آنجا که در پژوهش هاي علمي، ديدگاه سوم شخص مدنظر قرار ميگيرد، نظريه ي يادشده نميتواند به عنوان مبنايي براي پژوهش هاي علمي در نظر گرفته شود(٩ :١٩٨٣ ,Stich).
بر اساس مبناي يادشده ، از نگاه استيچ ، تبيين فعل اخلاقي توسط محتواي ذهني، از آنجا که تابعي از حالات التفاتي و شرايط وقوع فعل اخلاقي است ، هيچ گاه نميتوانند به مثابه مناطي علمي و پيش بينيپذير، در اختيار روان شناسان اخلاق قرار گيرند و از نگاه علم ، تنها ميتواند به عنوان يکي از عوامل دخيل در فعل اخلاقي در نظر گرفته شود.
در نگاه استيچ ، از آنجا که آزمايش هاي تجربي ميتوانند مناط دقيق تري را در اختيار پژوهش گران و روان شناسان حوزه اخلاق قرار دهند، مفاهيمي از قبيل مسئوليت يا الزام اخلاقي را نيز ميتوان در اين قالب مطرح کرد و از برون داد آن براي درک بهتر مفاهيم يادشده ، در نگاه استيچ ، تنها برون داد آزمايشگاهي و تجربي قابل فهم است و از اين رو، وي توانست با عملياتيکردن طرح خود گام مهمي در تلقي فيلسوفان از مفاهيم اخلاقي بردارد.