خلاصة:
اصالت عقل ابنرشد یکی از مؤلفههای تأثیرگذار در تفکر فلسفی مغربزمین بوده است و نقد عقلانی حدود بهکارگیری عقل یکی از جنبههای محوری عقلگرایی وی میباشد. تحقیق حاضر بر آن بوده است تا امتداد جنبه مذکور را در تفکر فسلفی غرب بررسی نماید و بهاین پرسش پاسخ دهد کهایا نقادی حدود کاربرد عقل ابنرشد در تفکر فلسفی غرب حضور داشته است؟ با استفاده از روش تحلیل محتوی و تبارشناسی پاسخ این پرسش داده شده است. ابنرشد میگوید استفاده از قواعد عقلی در برخی موارد متعالی مانند علم الهی، موجب خطای آن میشود. از این رو بایستی محدوده عقل را روشن ساخت و ابنرشدیان نیز در پیروی از وی حدود کاربرد عقل را نقادی مینمایند و مدارس فکری اسکوتیسم و اوکامیسم نیز چنین رویه را اتخاذ مینمایند کهاین نگرش از ط ریق آنها در فیلسوفان دوره جدید اروپا امتداد پیدا میکند و این تفکر حضور فلسفی دارد. بررسی حاضر میتواند علاوه بر تبارشناسی نقادی، حدود کاربرد عقل، نمایشگر نقطه التقای فیلسوفان اسلامی و غربی باشد و به درک متعامل این دو رویکرد کمک نماید.
ملخص الجهاز:
يکي از مهم ترين دغدغه هاي ابن رشد در نقد حدود عقل همين مسئله ميباشد که آيا کليت و جزئي تعلم را به عنوان دو وصف در مورد خدا ميتوان به کار برد؟ وي ابتداء به بررسي ماهيت علم ميپردازد و علم را مطابقت با موجودات که کشف از آن هاست معني ميکند(ابن رشد، ١٩٨٧: ٤٩٣) سپس در پي پاسخ به اين پرسش ميباشد که چگونه علم به کلي و جزئي تقسيم شده است ؟ وي ميگويد انسان شيء را از ماده خارجي اش انتزاع ميکند و وارد ذهن مينمايد يا اينکه ذهن کلي(که در خارج به صورت بالقوه موجود است )، را در خود فعليت ميبخشد(ابن رشد، ١٣٨٠: ٩٧-٩٦) پس هر دو قسم از اين علم يعني جزئي و کلي با علت خارجي در انسان پديدار ميشود(ابن رشد، ١٣٨٧: ٢٢٧) حال که معناي علم و چگونگي تقسيم آن مشخص شد از طرف ديگر بايستي دانست آيا ذات الهي که براي ما در غايب است ميتواند از خارج منفعل شود؟ وي ميگويد اگر خدا دريافت کمالش به واسطه خارج از خودش باشد و در خود نداشته باشد کمال مطلق نخواهد بود و خود نيازمند ميباشد (ابن رشد، ١٣٨٧: ٣٤٢) از اينجا وي نتيجه ميگيرد که علم بشري که در تطابق با واقع است و به کلي و جزئي تقسيم ميشود، همان عقل نميتواند بر خدا حمل شود.