خلاصة:
این نوشتار با هدف بررسی دیدگاه «علی شریعتی » دربارة ماهیـت انسـان و رابطـة آن با دمکراسی انجام شده است . با توجه به اینکه شریعتی در زمانه خود یکـی از روشن فکران دینـی تاثیرگـذار بـر فضـای معرفـت شـناختی جامعـه بـوده اسـت ، تحلیل های متفاوتی دربارة آرای شریعتی ، به ویژه دمکراسـی در محافـل علمـی و آکادمیکی صورت گرفته است ، به طوری که برخی صاحب نظران اظهار مـی کننـد که شریعتی به دمکراسی چندان روی خوش نشان نداده و حتی مخالف آن بـوده است و عدهای دیگر بر این باورند که وی اعتقاد بـه دمکراسـی متعهدانـه داشـته است . از این رو در این مقاله با روش اسنادی از نوع منابع دست اول، ضمن تشریح دیدگاه ایشان دربارة ماهیت و نقش انسان در فراینـدها و سـاختارهای اجتمـاعی به ویژه دمکراسی ، با ارائة ادله و شواهدی از آثار شـریعتی ، برداشـت هـای یادشـده مورد نقد قرار گرفـت و بـا توصـیف دمکراسـی کثـرتگرایانـه ، آثـار شـریعتی بـا معیارهای دمکراسی در قالب نظریة «رابرت دال» تحلیل شد. بررسی هـا نشـان داد که شریعتی نه تنها بـا دمکراسـی مخـالفتی نداشـته ، بلکـه قائـل بـه دمکراسـی کثرتگرایانه بوده است .
ملخص الجهاز:
"این سؤالات بدین قرارند: مخالفت شـریعتی بـا دمکراسـی چگونـه قابـل توجیـه است ؟ یا اینکه چرا نمی توان دمکراسی را به عنوان تنها شکل صحیح تعیـین حاکمیـت و رهبری برای تمامی مراحل رشد و حرکت جامعه پذیرفت ؟ وی پاسخ های شـریعتی را بـا تحلیل آثارش به طور مختصر اینگونه عنوان مـی کنـد کـه مجموعـه ای از عوامـل چـون: ناآگاهی تودهها، وجود پایگاههای ارتجاع و قدرتهای اقتصادی، حضور روابـط قبیلـه ای و پیوندهای خونی ، نبود قدرت و انتخاب مستقل تودهها و نبود نشست سیاسی دمکراتیـک در جوامع عقب مانده یا جهان سوم و کشورهای انقلابی تـازه اسـتقلالیافتـه ، مهـم تـرین موانع تحقق دمکراسی راستین و حقیقی و نه یک دمکراسی صوری است .
در نگاه شریعتی ، منبع مشروعیت حکومـت ، همـان مـردم آگـاه و بـه بلـوغ سیاسـی رسیدهاند که به عنوان یک اصل اساسی در جامعة بشری مطرح هستند و این امر را یکی از لوازم جامعة مترقی می داند، در حالی که اصـل وصـایت و رهبـری را مخـتص جامعـة عقب مانده و ناآگاهی می داند که رهبری با درایت و بینش سیاسی بالا، جامعـه را بـه دور از هر گونه جهت گیری متعصبانه و نامعقولانه در فرایند تاریخی تکامـل خـویش هـدایت می کند (آن هم به طور موقت نه همیشه )؛ چـرا کـه تعیـین زمامـدار و امامـت از سـوی خداوند را تنها برای پیامبران و دوازده تن از ائمة معصومین می داند تا بـا داوری پختـه و وجدان روشن ، به بسترسازی نظام دمکراسی واقعی و مشـایعت افـراد جامعـه بـه سـمت مصالح و منافعشان بپردازند و بس ؛ و پس از اتمام دوران امامت ، به شورا و اجمـاع مـردم در اداره و انتخاب حاکم جامعه تأکید می کند و اصـل وصـایت را یـک اصـل اسـتثنایی و محدود به زمان و مکان معین و مشخصی می داند، نه برای همة مقاطع زمـانی و شـرایط اجتماعی و فرهنگی ."