خلاصة:
هر جامعه متمدنی از تجارب، علم و دانش جوامع دیگر، بهرهها برده است. ابزار انسان در کسب علم و دانش، تفکر و
اندیشه است. تفکر، سازماندهی جدیدی از دانستهها و معلومات قبلی است برای کشف مجهولات. بیان و نوشته دو
واسطه مهم برای انتقال اندیشه میان انسانهاست. اولی برای حاضران و دومی بیشتر برای غائبان است. با توجه به وجود
تنوع زبانی لزوم ترجمه برای انتقال عقاید و افکار مطرح و به عاملی مهم در این زمینه تبدیل میشود. در این امر
(ترجمه) آفاتی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به فن ترجمه میشود که از حیطه وظیفه این مقاله خارج است، بخشی
هم مربوط به مخاطب یا متخصصی است که از متن تخصصی استفاده میکند، و این مورد بحث مقاله حاضراست.
طی این مقاله به این نکته پرداخته میشود که در تفکر ترجمهای متفکر مخاطب اثر،
موضوع (متعلق) اندیشه و تفکر مولف را بطور استقلالی نمینگردد بلکه از دیدگاه مولف،
به آن توجه و نظریه خاص مولف در آن موضوع را همان حقیقت متعلق تفکر و اندیشه
میداند. این عدم توجه استقلالی به موضوع فکر، از آنجا که مخاطب را به اندیشه مؤلف
اثر وابسته میکند، نتیجهاش وابستگی است. مخاطب همواره حقیقتی را دنبال میکند که
از نظر گاه مؤلف اثر، حقیقت است و لذا خود به استقلال نمیتواند با آن مواجه شود.
یعنی خود مستقیما به دنبال حقیقت نیست.
به هنگام انتقال علم یونانی به عالم اسلام، عالمان مسلمان موضوع تفکر را بطور مستقل مدنظر قرار دادند. لذا
پیشرفتهای فراوانی حاصل گردید. امروز نیز اگر بخواهیم از عقب ماندگی رها شویم چارهای جز این نداریم. تفکر
ترجمهای علاوه بر وابستگی عامل عقب ماندگی نیز هست چرا که پیرو، ممکن نیست از پیشرو و متبوع سبقت گیرد،
در غیر این صورت دیگر تابع و پیرو نیست.
ملخص الجهاز:
"اما این حجیت که خود مخاطب برای آن در نظر میگیرد، در واقع ناشی از اعتقادی است که او به شخص مؤلف از جهت علمی و فرهنگی دارد و این هم به نوبه خود ممکن است از موقعیت برتر جامعهای باشد که آن مؤلف عضو آن است، بنابراین تا این وابستگی وجود دارد، عقب ماندگی نیز در پی آن باقیست چرا که تفکر وابسته، تابع تفکر دیگری است، با این توضیح که چون متفکر وابسته، موضوع اندیشه را بطور مستقل در نظر نگرفته است و آن را به همراه دیدگاه صاحبنظر مقبول خود، یک چیز، و تمام حقیقت میبیند، پس دیگر احساس نیازی برای فرا روی از آن ندارد و خود را به حقیقت رسیده میداندو دیگر به دنبال چیزی ورای حقیقت نیست.
حتی ممکن است ما نظری را بپذیریم یعنی به عنوان یک صاحبنظر در زمینه توسعه، متمایل به پذیرش یک نظریه خاص باشیم؛ اما اگر همواره بطور مستقل به موضوع علم نگاه کنیم، این مطلب برای ما روشن خواهد بود که نظریه آن دانشمند، جدای از موضوع آن علم است و ممکن است بیان کننده همه حقیقت نباشد، پس آمادگی خواهیم داشت که جهت بومی کردن دانش توسعه، دیدگاه خاص فرهنگی، اجتماعی و تاریخی خود را نیز مدنظر قرار دهیم و رهیافت ما به موضوع، حداقل رنگ وبوی خاص جامعه و دیدگاه خودمان را داشته باشد؛ در این صورت است که میتوان امیدوار بود طی زمان و با ورزیدگی و کسب دانش بیشتر، بتوانیم پایههای علمی جهت تعریفی جدید؛ به فرض از توسعه را پی ریزی نماییم."