خلاصة:
بر اساس دیدگاه دوگروت (2000) ساخت غیابی، ساختی است که از رهگذر آن، «غیاب» فاعل در جمله رمزگذاری میشود، بیآنکه به لحاظ واژگانی، مکان وی در خارج از مرکز مکانی گفتگو مورد اشاره واقع گردد. این رمزگذاری غالبا در بافت گفتمانی ویژهای به وقوع میپیوندد که مکان فاعل در لحظۀ گفتار مورد پرسش قرار گرفته باشد. بر اساس مطالعات بینازبانی، مخاطبان در پاسخ به چنین پرسشی، علاوهبر کاربرد عبارات مکانی، از ساختهای ویژۀ غیرمکانی و عموما کنشمدار برای اشاره به عدم حضور فاعل در مکان و زمان گفتار بهره میبرند. در این مقاله برآنیم تا دو ساخت نمودی در زبان فارسی، یعنی «نمود مستمر» و «نمود کامل» را به عنوان ابزارهای دستوریترشده، در بیان این مفهوم معرفی کنیم. هر دو نمود دستوری در چنین بافتی، بیان جابهجایی فاعل از مرکز مکانی گفتگو را رمزگذاری میکنند، به بیان دیگر در پاسخ به پرسش «او کجاست؟»، بهجای بهکارگیری اسم یا گروه حرف اضافه برای اشاره به مکان دورازدسترس فاعل، کنش وی مانند «داره حیاط رو تمیز میکنه» به صورت ساختی نمودی ارائه میشود که بهطور بالقوه، بیش از مفهوم مکان، بر کنش و فعالیت دلالت دارد. این بدین معناست که در تکوین مفهوم ساخت غیابی، مفهوم مکان، از رهگذر مفهوم فعالیت یا کنش بازنمایی میشود که از عینیت بیشتری نسبت به مفهوم مکان برخوردار است. شواهد بهدستآمده بخشی از نمودار جهانی بسط استعاری هاینه، کلودی و هونمایر (1991) را مبنی بر پیدایش عناصر عینی فعالیت از عناصر انتزاعیتر مکان تأیید میکنند. بر اساس تحلیل ساختهای نمودی مذکور، کاربرد نمود مستمر در رمزگذاری مفهوم غیاب، به دلیل طبیعت مکانی این ساخت است که با حضور فعل معین «داشتن» با معنی اولیه و مکانی «نگاه داشتن چیزی در جایی» تقویت میشود. ساخت کامل نیز در حضور افعال «وضعیتی» و همچنین فعل حرکتی «رفتن» نقش دستوری مذکور را بر عهده میگیرد که در همۀ موارد، بر ثبات و یا جابهجایی مکان فاعل تمرکز دارد. بر این اساس، میتوان گفت که تحولات زبانی بر روی محور دستوریشدگی، اتفاقی و تصادفی به وقوع نمیپیوندند بلکه به میزان وسیعی از سوی طرحوارههای رویداد عناصر منبع با ویژگیهای عینی و ارجاعی هدایت میشوند.
ملخص الجهاز:
"رمزگذاری ساخت غیابی در زبان فارسی و بر اساس دستور ساختمند حاکی از این حقیقت است که چه از رهگذر نمود مستمر و چه از رهگذر نمود symbolic کامل، این ساخت، ساختی است که تا حدودی از منبع طرحوارهای خود یعنی ]فاعل- داشتن: زمان حال – فعل رخدادی یا تحققی: وجه اخباری[ که در آن، فاعل، هویتی طرحوارهای دارد فاصله گرفته و در مسیر تحول از بیان مفاهیم نمودی و کنش-مدار به مفهومی مکان-مدار، از عناصر ثابت و قائم به ذات بیشتری یعنی فاعلی که دیگر ساخت طرحوارهای ندارد و در مقولۀ شخص و شمار تثبیت شدهاست برخوردار گردیده است، به بیان دیگر باز نمایی مفهوم یک مفهوم دستوری جدید یعنی مفهوم دستوری غیاب، هویت این ساختهای دستوری را دستخوش کاهش نموده و به مرزهای کسب هویت ساختهای اصطلاحی که ساختهایی برخوردار از عناصر قائم به ذات و ثابت واژگانی هستند نزدیک نموده است.
سایش کاربرد در این روند تحول بدین معناست که مفهوم وقوع کنش از سوی کنشگر و در لحظة گفتار که کاربرد بنیادی ساخت مستمر است و نیز گزارش انجام عملی که در گذشته واقع شده و اثرات کنونی آن قابل پیگیری است و کاربرد بنیادی ساخت حال کامل است، برای بیان مفهوم غیبت تا حدودی از این معانی اولیه فاصله گرفته و در نخستین گام رمزگذاری معنای ساخت، به هدف بیان عدم حضور فاعل در مرکز گفتگوی گوینده و مخاطب از سوی گویشور فارسی زبان و در بافت ویژة پاسخ به پرسش از مکان فاعل بهکارگرفته میشود."