خلاصة:
شاهنامه در تقسیم بندی های شعری جزء ادب حماسی به شمار می آید ولی این اثر حاوی نکات تعلیمی بسیاری است که اگر آن را جزء ادب تعلیمی قرار دهیم رواست. بخشی از این ارزشمندی شاهنامه از دید حکمی به دلیل نوع داستانی اثر است. از سویی بخشی از ادب تعلیمی ما را امثال و حکم تشکیل می دهد و شاهنامه به دلیل کارکرد تعلیمی امثال و ارزشهای تعلیمی خود یکی از گنجینه های بی نظیر فارسی از این حیث است. امثال و حکم متأثر و برآمده از شاهنامه چند دسته اند: برخی از دل شاهنامه برآمدهاند و سخنان خود فردوسی اند و برخی دیگر از زبان قهرمانان برای تأیید یا روشن کردن سخنشان بازگو شدهاند و دسته ای را نیز بعد از فردوسی،گویندگانی گمنام در جمع بندی ماجراها در طول قرنها ساخته اند. این مقاله بر آن است تا با اشاره مختصر به گونه های اول و دوم، به گونه سوم به شکل مبسوط بپردازد چه مثل های برآمده از شاهنامه در ادبیات عامیانه، اغلب کارکردی تعلیمی دارند و ایرانیان در طول قرن ها که از خلق شاهنامه و حماسه و اسطوره میگذرد، قضاوت خویش را در مورد این شخصیت ها به شکل عمومی و در دل این امثال بازگفتهاند که همه حکایت از نفوذ عجیب این داستان ها در دل و ذهن آنها دارد.
ملخص الجهاز:
امثال شاهنامه بسياري از ابيات شاهنامه هم مثل نمونه هاي بالا حکم ضرب المثل يافته اند و بـه زبـان عامه راه پيدا کرده اند و شاهنامه ازين حيث گنجينه اي است که بـدون ترديـد دليـل آن قوْت تعليم در اشعار فردوسي است ؛ امثالي مانند: چــو دانــا تــو را دشــمن جــان بــود به از دوسـت مـردي کـه نـادان بـود (فردوسي ، ١٣٧٤: ٨/ ١١٨) ز دانش چـو جـان تـرا مايـه نيـست بــه از خامــشي هــيچ پيرايــه نيــست چنــين اســت رســم ســراي فريــب گهــي بــر فــراز و گهــي در نــشيب (فردوسي ، ١٣٧٤: ٤/ ٢٠٦) ذکر اين نکته ضروري است که چنان که مي دانيد برخـي از ابيـاتي کـه در شـاهنامه هست الحاقي است و اتفاقا تعدادي از اين ابيات جـزء همـين دسـته از امثـال شـاهنامه است و از جملة آنهاست اين ابيات معروف : ز نيـــرو بـــود مـــرد را راســـتي ز ســستي دروغ آيــد و کاســـــتي پســر کو ندارد نشـــــــان از پدر تو بيگانـه خوانـش مخوانـش پـســر کــه رســتم يلــي بــود در سيــستان منـش کرده ام رستـــم داستـــــان که بي شک وجود اينها نشان از نفوذ شاهنامه و جايگاه عظيم آن در ميان تودة مـردم دارد که مردم با تصور اينکه از فردوسي است (بـه دليـل همـوزني و شـباهت سـبک و وجود نکته اي حکيمانه در آن ) يا دوست داشته اند که از فردوسي باشد، قرن هـا آن را به کار برده اند و در ميان امثال ما حفظ شده اند و به قول سجاد آيدنلو «بعـضي از ايـن بيتها چنان پرتکرار و مشهور است که هنـوز حتـي نـزد برخـي از پژوهـشندگان نيـز از فردوسي دانسته مي شود» (آيدنلو، ١٣٨٨: ٧١) البته دسته اي از اين امثال تحقيقي و خاصند و در ميان اهل ادب و هنر روايي دارنـد نه مردم عامه مانند: ببينــــيم تــــا اســــب اســــفنديار سـوي آخـور آيـد همـي بـي سـوار و يـــا بـــاره رســـتم جنگجـــوي بــه ايــوان نهــد بــي خداونــد روي (فردوسي ، ١٣٧٤: ٦/ ٢٨٠) گر ايدون که اين تيغ زن رستم اسـت بر اين دشـت مـا را گـه مـاتم اسـت (همان : ٣/ ٢١٨) جالب است که خود فردوسي هم ضمن سخنانش از ضرب المثل استفاده کرده است مانند: ز گفـــت ســـياوش بخنديـــد شـــاه نــه آگــاه بــد ز آب در زيــر کــاه (فردوسي ،١٣٧٤: ٣/ ٢٠) و قهرمانان داستان ها هم مثل خود فردوسي اهل حکمت و نکته گويي انـد چنانچـه بسياري از امثال خاص برگرفته از شاهنامه از زبان آنها گفته مـي شـود.