ملخص الجهاز:
و از آرایههای لفظی که بگذریم،خال و قال شعری«بابا»بیرون از چهار پارهگویی چوپان یک چشم خسرو گرد سبزوار*و امثال او که الفبا نیاموخته مینمودهاند،نیست!و این تداخل و همخوانی چه بر وجه لفظ،و چ معنا،واگوی همان پرسشهای بیپاسخی است که در بیشتر چهار پارهها و کله فریادهای سوتهدلانه و طبیعت گرای بومیان ایران زمین دیده میشود!این نیز،از آن روی قابل گفت بسیار است که دوبیتی و فهلویات را همان ترانه بدانیم که در کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم دربارهی آن آمده: «رودکی آن را ترانه نام نهاد و مایهء فتنهء بزرگ را به جهان در داد و همانا طالع ابداع این وزن،برج میزان بوده است...
5 در همین جا گفته شود این گفتار بر آن نبوده و نیشت که از بحر هزج مسدس،و مقولات نحوی و لغوی دوبیتیهای باباطاهر آن چیزی را بگوید که دیگران گفتهاند،بل تنها به این نکته بسنده میکنم و میگویم:بیشتر چهار پارههایی(کله فریاد)که از گوشه و کنار ایران زمین گردآوری شده،و یا شنیده شده است،سوای وجه گویش که در سفر و جابهجایی تغییر میکند،به تقریب از جوهر و نهادینهای،آب برمیگیرند که از شعر«بابا»و چوپان بک چشم به گوش دل در رسیده است.
)که به وسیلهی بومیسرایان گمنام خراسان بزرگ سروده شده،و دارای نامجاهای شناخته شده است درنگ بابا عارفی چهار پارهگوست،و ترانههایش تا آنجا که شناخته شده،ساده، پرسشگر و طبیعتنگار است، و موضوعهای آن هرچند محدود و اندک است،اما به قول«مینورسکی» مهر و نشان یک شخصیت متمایز را بر خود دارد میکنم،و از دیگر نمونههای منظوم ادبیات شفاهی چشم میپوشم،و به نکتهای چند خواننده را توجه میدهم: سرخس و تربت و ارگ قلندر هرات و مشهد و چند شهر دیگر به من گر«طالع حیران»بهبخشد برابر کی کنم با موی دلبر!