خلاصة:
توسعه، مهمترین شاخص رفاه اجتماعی است، زیرا در برگیرنده شاخص های کمی و کیفی است. توسعه زمانی می تواند آثار مثبتی بر جامعه داشته باشد که پایدار یا موزون باشد. جهت حصول به توسعه پایدار یا موزون، باید از همه ظرفیت ها و پتانسیل های جامعه به شکل مطلوب استفاده کرد تا روند، ساختار و کارکرد توسعه سیاسی- اقتصادی متناسب با شرایط و نیازهای جامعه تدوین گردد. ایران در دوره پهلوی با وجود ثروت های هنگفت نفتی در طول سال های 1357-1340، بویژه در اواخر این دوران، به واسطه بی توجهی به واقعیت های داخلی و خارجی نتوانست به توسعه سیاسی- اقتصادی دست پیدا کند، زیرا الگوی توسعه کشور بیش از آنکه متناسب با شرایط داخلی باشد، طبق ساختارهای کشورهای توسعه یافته تدوین گردید. به عبارت دیگر، عدم توجه کافی به ظرفیت ها و پتانسیل های کشور، نه تنها نقش مثبتی در توسعه کشور ایفا نمی کرد، بلکه باعث عقب ماندگی و حیف و میل سرمایه های کشور نیز گردید، به عبارتی دیگر به رغم افزایش قیمت نفت و اصلاحات ارضی که سبب افزایش قدرت اقتصادی مردم گردید، توسعه پایدار شکل نگرفت.
Development is the most important social welfare indicator due to it’s inclusion of qualitative and quantitative indexes. Development could have positive impact on society if it is sustainable and balanced one. To achieve this end، proper use of all nation’s capacities and potentials is a must requirement to be realized. Only then، one could expect to have structure and function of economic and political development be adopted to the condition and the needs of society. Iran in Shah’s era، with large oil revenue in the period of 1962-79، failed to achieve desired economic and political development. The main reason for this failure was that the model of national development was mostly based on the models employed in developed nations rather than be accommodated to the nation’s internal realities. In other word، not paying enough attention to the level of nation’s capacity and potential not only did not exert a positive role in the nation’s development instead it led to the nation’s undevelopment and also capital embezzlement. Hence، in spite of rising oil revenue and land reform which increased the economic power of the people، however، sustainable growth did not materialized.
ملخص الجهاز:
ايران در دوره پهلوي با وجود ثروت هاي هنگفت نفتي در طول سال هاي ١٣٥٧- ١٣٤٠، بويژه در اواخر اين دوران ، به واسطۀ بي توجهي به واقعيت هاي داخلي و خارجي نتوانست به توسعۀ سياسي- اقتصادي دست پيدا کند، زيرا الگوي توسعۀ کشور بيش از آنکه متناسب با شرايط داخلي باشد، طبق ساختارهاي کشورهاي توسعه يافته تدوين گرديد.
همچنين اقتصاد بدون سياست نميتواند از کارايي لازم برخوردار باشد، لذا شناخت شرايط آنها در ارتباط با يکديگر در توسعه پايدار بسيار مهم است و هدف در اين پژوهش شناخت روند، ساختار و کارکرد توسعۀ سياسي - اقتصادي از اصلاحات ارضي تا انقلاب اسلامي ميباشد و براي حصول به آن علل ناکارآمدي راهبردهاي حاکميت جهت توسعۀ سياسي - اقتصادي بررسي ميگردد.
گفتار اول : کليات روش پژوهش الف ) اهداف تحقيق مهمترين اهداف تحقيق حاضر عبارتند از: ١-شناخت روند، ساختار و کارکرد توسعۀ سياسي- اقتصادي از اصلاحات ارضي تا انقلاب اسلامي ٢- تبيين علل و مولفه هاي تاثيرگذار بر ناکارآمدي راهبردهاي حاکميت جهت توسعۀ سياسي - اقتصادي ب ) سوالات تحقيق در تحقيق حاضر تلاش شده است به سوالات ذيل پاسخ داده شود: ١- چرا جامعه ايران در اين دوران (١٣٥٧-١٣٤٠) در رسيدن به توسعه با فراز و نشيب هايي مواجه شد؟؛ ٢- چرا نقش و کارکرد اصلاحات ارضي در توسعۀ سياسي- اقتصادي اين دوره اندک بود؟؛ ٣- چرا وضعيت جامعه به رغم تلاش و کوشش حاکميت و پولهاي نفت به توسعۀ سياسي- اقتصادي ختم نشد؟؛ ٤- موانع توسعۀ سياسي-اقتصادي در کشور در اين دوره کدامند؟؛ ٥- چرا نقش برنامه هاي عمراني در توسعۀ سياسي- اقتصادي زياد نيست ؟ و ٦- نقش کشورهاي سلطه گر در روند توسعۀ سياسي- اقتصادي ايران چگونه بود؟ ج ) تعريف مفاهيم توسعه يک پديدٔە چند بعدي است و نميتوان فقط با شاخص هاي کمي صرف مانند درآمد سرانه و ازدياد پس انداز آنرا سنجش نمود.