خلاصة:
تاریخ اندیشه سیاسی غرب را به طور کلی میتوان به سه پارادایم پیشامدرن ، مدرن و پسا مدرن تقسیم نمود. مقاله حاضر تلاش دارد که ضمن طرح مبانی جهان بینی مدرن و پسامدرن ، با استفاده از روش مقایسه ای به مطالعه مولفه هایی همچون معرفت شناسی، هستیشناسی و انسان شناسی در دو پارادایم مدرن و پسامدرن بپردازد. به عبارت دیگر هدف از طرح بحث حاضر، بررسی دستگاه فکری مدرنیته و عناصر بنیادین تشکیل دهنده آن که طی دوران تکوین جهان ، جامعه و انسان مدرن فراهم آمدند از یکسو و شناخت فرایند نقد پسا مدرن از سوی دیگر است . بنابراین نوشته حاضر می کوشد که سه قسمت اصلی اندیشه در دو پارادایم مدرن و پسامدرن را با هم مقایسه نماید تا به ناهمسانی و ناهمگونیهای این پارادایم های متعارض از منظر معرفت شناسی، هستیشناسی و انسان شناسی پی ببرد.
ملخص الجهاز:
206 فصلنامه مطالعات سياسي سال سوم ، شماره ١١، بهار ١٣٩٠ صفحات : ٢٣٢-٢٠٧ تاريخ دريافت : ١٣٨٩/٨/٩؛ تاريخ پذيرش نهايي: ١٣٩٠/١/٢٧ صورتبندي مدرنيته و پسامدرنيسم : معرفت شناسي، هستيشناسي و انسان شناسي دکتر طهماسب عليپورياني / مختار نوري چکيده تاريخ انديشه سياسي غرب را به طور کلي ميتوان به سه پارادايم پيشامدرن ، مدرن و پسا مدرن تقسيم نمود.
مدرنيته به اين معنا يعني روزگار پيروزي خرد انساني بر باورهاي سنتي، رشد انديشه علميو خرد باوري، افزون شدن اعتبار ديدگاه فلسفه نقادانه که همه همراهند با سازمان يابي تازه توليد و تجارت ، شکل گيري قوانين مبادله کالا و بتدريج سلطه ي جامعه مدني بر دولت (انصاري، ٢١:١٣٨١) مدرنيته به يک معني به جهان نگري ١ مدرن ، شيوه ي نگرش انسان نوبه جهان اطلاق ميشود که در طول سده هاي جديد از سده ي پانزدهم تا نيمه سده بيستم ميلادي در غرب تکوين يافت و در ديگر نواحي جهان گسترده شد.
او معتقد بود که ملاحظات تجربي ماست که بن مايه هاي انديشه را براي عقلمان فراهم ميکند (رندال ، ١٣٧٨: ٣٤٧) هيوم با صراحت تجربه گرايي را ادامه داد و اعلام کرد هر معرفتي که بر پايه ي ادراک حسي نباشد، نميتواند درست باشد هيوم اعتبار مفهوم عقل آن طور که نظريه پردازان قانون طبيعي و حقوق طبيعي به کار برده بودند به مبارزه خواند، چرا که اين نظريه پردازان معتقد بودند که هنجارهاي عمل اخلاقي پيشيني هستند و عقل ميتواند آنها راکشف کند و احساس نيز بايد تابع عقل باشد و فقط عقل راه درست را نشان ميدهد، اما هيوم معتقد بود که عرصه استفاده از عقل محدود است و بر عکس ارزش هاي بشري را احساسات تعيين ميکند.