خلاصة:
در این نوشتار به تبیین و تعریف دو روش «اسطوره سنجی» و «اسطوره کاوی» پرداخته ایم. تدقیق در این روش ها ما را بدان رهنمون شد که روش نقادی اسطوره سنجی به طور کلی روشی است که قصد دارد با شناسایی کوچک ترین واحدهای معنادار از گفتمان های اسطوره ای در یک اثر ادبی و هنری، و نیز بررسی روابط میان آنها با یکدیگر، به ساختاری طبیعی از اسطوره ای کلان ـ یک سر اسطوره ـ در آن اثر دست یابد که با چند و چون زندگی شخصی مولف اثر نیز به طور مستقیم در ارتباط است و از این بابت منتقد را در نقد آن اثر یاری می کند. اسطوره کاوی که بیشاز نقد در پی تحلیل آثار ادبی و هنری است، در واقع در طول روش اسطوره سنجی قرار دارد و عبارت است از کاربرد همان روش در میدانی گسترده تر به همراه تمامی متون اجتماعی، فرهنگی، تاریخی موثر در خلق و حتی خوانش آن اثر. همچنین برای آشنایی با چند و چون کاربرد این روش ها در ادامه تلاش شد تا رمان قلب سگی میخاییل بولگاکوف به طور همزمان از طریق هر دو روش نقد و تحلیل شود.
ملخص الجهاز:
و در چنين اوضاعي بود که ژيلبر دوران ٧ تلاش کرد تا با توجه به جميع اين تحولات – و صد البته تحولاتي که در زمينه هايي چون جامعه شناسي ، مردم شناسي ، انسان شناسي و از اين دست در حال رخ دادن بوده يا اندکي پيش تر رخ داده بود، به روشي ترکيبي نايل آيد تا بتوان با توسل به آن به گونه اي همه جانبه آثار ادبي و هنري را به دقت تمام مطالعه و بررسي کرد؛ روش اسطوره سنجي ٨ و در پي آن روش اسطوره کاوي ٩ که اين نوشتار اساساَ در پي توضيح يا تفسير آن است .
» (نامور مطلق ١٣٨٨الف : ٩٨) اسطوره کاوي همان طور که پيشتر نيز اشاره شد، همراه با تحولات نيمه قرن بيستم ميلادي در عرصه نقد که طي آن پارادايم موجود از ساختارگرايي ـ يا به بيان درست تر آن ساختارگرايي باز، چرا که ساختارگرايي بسته يا کلاسيک کمي قبل تر از آن هر چند غير رسمي ، اما به هر حال قدري تعديل يافته و عملاً عرصه را به ساختارگرايي باز واگذار کرده بود ـ رفته رفته به پساساختارگرايي مي گراييد، نقد اسطوره اي نيز متحول مي شد؛ تحولاتي که ضمن آن تحليل جايگزين نقد مي شد و پيرامتن هاي جمعي يا اجتماعي نيز پابه پاي خود متن اهميت مي يافت ، فضاي موجود ژيلبر دوران را بر آن داشت که اساس و اصول روش نوپاي خود ـاسطوره سنجيـ را بار ديگر از نظر بگذراند و عملاً به برداشتي کاملاًَ نو از آن با نام و نشان اسطوره کاوي رسيد.