خلاصة:
زمان در ادبیات پایداری فلسطین، شبیه زمان از دست رفته مردمان فلسطین، پیچیده ودرهم است. لذا نویسندگان حوزهی ادب پایداری فلسطین، از شگردهای روایت زمان، بهره بسیاری بردهاند به گونهای که تحلیل آن را در درک درونمایه داستانی امری ضروری نموده است. غسان کنفانی در دو رمان ارزشمند: «مردان آفتاب» و «برایتان چه مانده؟» از عنصر زمان وترفندهای روایی آن برای بیان درونمایه داستانی به خوبی بهره میبرد. از اینرو، ترتیب خطی رخدادها را در متن داستانی، نادیده میگیرد وبا تکیهی شگردهای گوناگون روایت زمان، مانند «پسنگری»، رفتن به آینده، آرایشهای زمانی چون: مکث، تلخیص، حذف و صحنه، اطلاعات گسترده ای در اختیار خواننده قرار می دهد وعلل حوادث و انگیزه شخصیت ها و نگرانیهای روحی آنان را برملا میسازد و به عنوان محرکی ارزشمند، داستان را به پیش میبرد. تحلیل روایت زمان نشان میدهد که غسان کنفانی توانسته است با بهره گیری از ابزارهای روایت زمان ، عنصر زمان، در داستانهایش کارآ و در پیشبرد روند داستان مؤثر نماید.
ملخص الجهاز:
بر همین اساس و با توجه به نقش زمان در این دو داستان، پرسشهای زیر مطرح میگردد: 1- روایت شکستهای زمانی در «رجال فی الشمس و ما تبقی لکم»، مبتنی بر چه شاخصههای روایی است؟ 2- روایتگر در پرداخت زمان روایی، چه ویژگیهای زیباشناسانهایی را مد نظر قرار داده است؟ روشن است که روش پژوهش، کتابخانهایی، توصیفی، تحلیلی میباشد، که در آن، دادهها جمعآوری شده و با تجزیه و تحلیل آنها به شکل توصیفی، به پرسشهای گفته شده پاسخ داده میشود.
از پژوهشهایی که در زمینهی زمان نوشته شده است، میتوان به مقالههای زیر اشاره نمود: نخست مقاله«مؤلفههای زمان و مکان روایی در قصص قرآنی» از ابوالفضل حری، چاپ شده در مجلهی ادب پژوهی، شماره 7و8، سال 1388 که در آن، عنصر زمان را از دیدگاه «ژنت» بررسی و بر اساس آن ، رابطهی میان زمان داستان و زمان متن را روشن مینماید، و دیگرمقاله «اشکالیة الزمن فی النص الروایی»، از «عبد العالی بوطیب» چاپ شده در مجلهی نقدی فصول ، ج12، شمارهی 2، در سال 1993 که انواع زمان، از قبیل زمان روایت، زمان نگارش و زمان خواندن متن و همچنین مواردی از قبیل بازگشت به گذشته و آینده نگری را تحلیل نموده است.
یا آنجا که مریم زمانی را به یاد میآورد که حامد، به قصد ترک غزه از خانه بیرون میرود و هر لحظه امید دارد تا برادرش پشیمان شود و برگردد اما این اتفاق نمیافتد: «هنگامی که صدای گام های مرددش را روی پله ها میشنیدم، گمان کردم که باز خواهد گشت و در آن زمان، من، میان او که همهی گذشتهام بود و تو ، که تنها داشتهام از آینده هستی، گیر کرده بودم» (همان: 171) این نمونه به خوبی روان پریشان مریم را نشان میدهد که بین گذشتهای شیرین و آیندهای نامطمئن ناآرام است.